(زینتالسادات مطهری؛ پژوهشگر حوزۀ زنان)
افغانستان یکی از کشورهای اسلامی آسیای میانه است که شاید بیش از هر کشوری در این منطقه، روی خشونت، جنگ داخلی و تجاوز خارجی را به خود دیده باشد. اشتراکات تاریخی و زبانی در کنار همسایگی و همکیشی عامل توجه دولتمردان و مردم ایران به افغانستان است. حضور 1/5 تا 3 میلیون مهاجر افغان در ایران، حضور لشکر فاطمیون بهعنوان بخشی از مدافعان حرم در سوریه، توجه رسانهها به ابعاد مختلف اشتراکات فرهنگی میان دو کشور در قالب فیلم سینمایی، مسابقه، کتاب، شعر و آثار هنری و نیز روند مذاکرات صلح افغانستان، از عوامل شکلگیری نوع جدیدی از مراودات میان دولت و جامعۀ مدنی ایران و افغانستان بوده است. بازگشت بخشی از مهاجران افغان به کشور خود که بعضاً به فعالیتهای سیاسی پرداخته و سِمتهای دولتی کسب کردهاند یا در عرصههای مختلف قادر به کسب موفقیتهایی شدهاند، باید بخشی از دلیل تغییر شکل و قالب مراودات سیاسی و مدنی دانست. با این وصف، آنچه جای خالیاش کاملاً محسوس است، نبود پیوندهای دیپلماتیک و مدنی میان ایران و افغانستان در حوزۀ مسائل زنان است. در این یادداشت بهمرور به بیان برخی از دلایل اهمیتیافتن مسائل زنان در افغانستان و نیز ضرورت و زمینههای گسترش روابط دو کشور در این حوزه میپردازیم.
با وجود کاهش نسبی نیروهای آمریکایی در افغانستان، همچنان، تداوم هژمونی آمریکایی را در قالب ورود و فعالیت بنگاهها و رسانههای آمریکا و متحدان آن برای «تمدنسازی» در این کشور شاهدیم. در افغانستان نیز همچون عراق و بسیاری از کشورهای منطقه، در دو دهۀ گذشته، مسائل حوزۀ زنان به هدف سیاستگذاریهای فرهنگی و اقدامات دیپلماتیک بهمنظور ایجاد تغییرات زیربنایی وگفتمانی بهعنوان ابزار قدرت نرم غرب در منطقه تبدیل شده است. برای مثال، دو کشور قطر و عربستان، با وجودِ داشتن مواضع سلفی در حوزۀ زنان، از زمان تصدی هیلاری کلینتون بر وزارت خارجۀ ایالات متحده و بهراهافتادن موج موسوم به «تأثیر هیلاری»، برای اولین بار و با تأخیری چشمگیر نسبت به دیگر کشورهای منطقه، مجوز حضور زنان در مسابقات المپیک را صادر کردند. قهقایی در پایاننامۀ کارشناسیارشد خود با عنوان «ملتسازی آمریکا در عراق؛ تحلیل اصلاحات آموزشی در دورۀ پساصدام» به نحوۀ دخالت گفتمانی آمریکا در گفتمانسازی پساجنگ، از جمله در رویکردهای جنسیتی، پرداخته است. نمونۀ بارز دیگر، استفادۀ رسانهها و دولتهای غربی از چهرۀ «ملاله یوسفزی»، دختر پاکستانی که در حملۀ طالبان آسیب دید، بهعنوان نماد تغییرطلبی دختران و زنان این منطقه در تناسب با روایتهای فمینیستی است. زنان فعال در کشورهای منطقۀ خاورمیانه و شمال آفریقا در پی ناآرامیهای ۲۰۱۱ این منطقه به کشورهای غربی دعوت شدند و مورد تشویق نهادهای مختلف دولتی و بینالمللی قرار گرفتند. در نهایت، اعطای جایزۀ نوبل صلح به توکل کرمان، فعال مدنی زن یمنی، در بحبوحۀ این ناآرامیها، بهرهبرداریهای رسانهای و سیاسی غرب از مسائل زنان برای پیشبرد گفتمان نفوذ در منطقه را نشان میدهد.
هژمونی آمریکایی از طرق مختلف در حال پایهریزی تغییر مطلوب خود در افغانستان است. راهاندازی پروپاگاندای رسانهای برای تردیدافکندن در مبانی فرهنگی این کشور در حوزههای مختلف یکی از ین راههاست. بهعنوان بخشی از این پروپاگاندا، این رسانهها افغانستان را در کنار هند بهعنوان یکی از کشورهای نامناسب برای حیات اجتماعی زنان معرفی میکنند. اشاره به موارد متعدد بدرفتاری با زنان از سوی خانوادهها و نقد اَشکالی از مردسالاری که در جامعۀ سنّتی افغانستان وجود دارد، یکی از شیوههای اصلی ورود رسانههای غربی به جامعۀ مدنی افغانستان از دریچۀ حقوق و مسائل زنان است. گذشته از رسانهها که شاید بیش از هر موضوع دیگری به ترویج مواضع فمینیستی از طریق نقد «برقع» پرداختهاند، باید به حضور فعالانۀ افراد و گروههای مختلف در بطن جامعۀ مدنی افغانستان نیز توجه کرد. نمونۀ این تلاش، نقش جکی فای، روزنامهنگار و ورزشکار آمریکایی ساکن کابل، در تمهید حضور دو دختر افغان، زهرا و زینب، در رقابتهای سهگانۀ ورزشی سال جاری در دوحۀ قطر است.
همان طور که اشاره کردیم، بخشی از گفتمان نفوذ غرب در افغانستان از رهگذر مسائل زنان و ترویج مواضع فمینیستی پیگیری میشود. برای مثال، نقد پوشش برقع یکی از اَشکال سرکوب اجتماعی زنان تلقی میشود؛ در حالی که زنان افغان در دورۀ قبل از اشغال توسط شوروی با پوشش برقع توانسته بودند جایگاههای اجتماعی عالی به دست آورند و فعالیتهایشان را گسترش بخشند. رسانههایی همچون بیبیسی و ایندیپندنتِ فارسی و دری با ترویج ایدۀ منفعلبودن زن افغان، هرگونه تغییر و بهبود در زمینۀ مسائل زنان در این کشور را به حضور و فعالیت دولتها، بنگاههای خصوصی و فعالان جامعۀ مدنی غربی در این کشور وابسته میسازند. برای مثال، فریدون آژند در تحلیلی که در ایندیپندنت فارسی منتشر کرده است، مشکلات زنان افغان را نه نظام فرهنگی جنسیتزدۀ موردحمایت مردان افغان، بلکه «خشونتپذیری» این زنان بهعنوان عامل تداومبخش مردسالاری در این کشور معرفی کرده است. برخی دیگر از این رسانهها در تأکید بر انفعال جامعۀ افغانستان و زنان افغان، بدون توجه به حضور شش زن در کابینۀ اشرف غنی و تنها با الگو قرار دادن فرهنگ آمریکایی، فعالنبودن همسران رؤسای جمهور افغانستان بهعنوان بانوی اول در عرصۀ سیاسی و اجتماعی را مصداق انفعال زنان معرفی کرده و آن را نیازمند اصلاح میدانند.
همان طور که مشاهده میشود، مسائل زنان کشورهای اسلامی همواره حکم اسب تروای آمریکا برای ورود به جامعۀ مدنی و تثبیت پایههای هژمونی آن را داشته است. با وجود کثرت بهرهبرداری غرب از موضوعات زنان برای حضوریافتن و تداوم هژمونیاش در منطقه، همچنان، در روابط دیپلماتیک و در سطح جامعۀ مدنی میان ایران و افغانستان، شاهد بیتوجهی به این عرصۀ مهم هستیم. مسائل دامنگیر زنان افغانستان طیف متنوعی را شامل میشود: از موضوعات اختصاصیای همچون حجاب، مشارکت اجتماعی و سیاسی، تحصیل و آموزش گرفته تا ابعاد حقوقی و قضاییای همچون حقوق زنان در خانواده و مسائلی مانند حق طلاق و حضانت و نیز ابعاد گفتمانیای همچون هویتیابی زن مسلمان در عصر مدرن. این موضوعات گویای کثرت زمینههای تبادل و تعامل دو کشور در حوزۀ زنان است؛ بااینحال و با وجود اشتراکات فراوان سیاسی، فرهنگی، زبانی، جغرافیایی و دینی، برقراری ارتباط مؤثر میان دو کشور بهطریقی که متمرکز بر مسائل زنان باشد، تاکنون موردتوجه سیاستگذاران و فعالان جامعۀ مدنی در ایران قرار نگرفته است.
گشودن درهای دو کشور به روی فعالان عرصۀ مدنی یکدیگر میتواند زمینه را برای بهرهبرداری از پیوندهایی که طی سالیان شکل گرفته است، برای ورود به مسائل زنان فراهم کند. با شروع روند بازگشت مهاجران افغانستانی از ایران و همچنین مطرحبودن گزینۀ مهاجرت به کشور ثالث برای۶۰ درصد از مهاجران افغان حاضر در ایران، آيندۀ افغانهایی که بهواسطۀ زیست در ایران، نوعی پیوند همخونی و فرهنگی با این کشور و مردمش برقرار کردهاند، در ابهام قرار دارد. برای مثال، در میان دیاسپورای مستعد افغانستانی-ایرانی که بعد از بازگشت به کشورشان به فعالیتهای اجتماعی دست زدهاند، نامهایی همچون شهربانو سادات، فیلمساز جوانی که جایزۀ جانبی جشنوارۀ ۲۰۱۶ کن را به دست آورد، قابلتوجه است. بهرهگیری از چهرههای بارز و استعدادهای برجسته، روشی مؤثر در پیگیری پیوند میان مسائل زنان دو کشور است. همچنین، سیاستگذاریهای مناسب دولتی برای افزایش مراودات فعالان جامعۀ مدنی دو کشور در قالب برگزاری نشست، سمینار، نمایشگاه کتاب و تخصیص بودجه به مسائل و موضوعاتی که بهطور خاص به جامعۀ زنان افغانستان و ایجاد پیوند میان این بخش از جمعیت دو کشور نظر داشته باشند، در تقویت این پیوند مؤثر است.
نقش دولت و جامعۀ ایرانی در پایاندادن به نفوذ گفتمان غرب در منطقه، بهواسطۀ همجواری، همکیشی، همزبانی و مرز مشترک چندصدساله با افغانستان، قابلچشمپوشی نیست. در شرایط فعلی و در بحبوحۀ تداوم گفتوگوهای صلح، استفاده از جایگاه و توان زنان در پیشبرد صلح، طلیعۀ خوبی برای بنانهادن تعاملات میان دو کشور از حیث «زنانه» است. زنان در جوامع مختلف بهعنوان طلایهداران صلح مطرح بودهاند و در شرایط فعلی نیز گردهمایی زنان افغان برای استمداد از کشورهای جهان و خصوصاً کشورهای منطقه برای پیشبردن گفتوگوهای صلح این کشور را شاهدیم. در مهرماه سال جاری، ۱۵۷هزار زن افغان با امضای «صدای زنان افغان برای دفاع از نظام جمهوری اسلامی افغانستان» و دعوت از دولتهای منطقه برای پیشبرد گفتمان صلح، تصویر کنشگرانهای از خود عرضه کردند که معارض تصویر زن سرکوبشده و منفعلی است که رسانههای غربی از آنها ساختهاند. پاسخ به این بیانیه و شبکهسازی برای بهرهگیری از توان زنان افغان برای پیشبرد صلح این کشور، گام اولیۀ مناسبی برای شروع مناسبات «زنانه» میان دو کشور است.
مسئولیت صحت و سقم مطالب موجود در یادداشتها، مقالات و مصاحبههای منتشرشده در سایت بهعهدۀ نویسنده است و انتشار آنها الزاماً بهمعنای تأیید مطلب یا بیانگر دیدگاههای مؤسسه نیست.