الف) مقدمه:
اقدامات حاکمیت غیر دمکراتیک (سلطنتی- پادشاهی) عربستان ناشی از مؤلفههایی است که به دنبال تحقق هدف یا اهدافی میباشد. اینکه این کشور بر اساس روندهای عادی دولت –ملتسازی بر اساس شاخصههای مؤثرقابلقبول و قواعد و عرف بینالملل شکل نگرفت،یک امر بدیهی میباشد.
گرچه جغرافیا، ژئوپلیتیک و ژئواستراتژی شبهجزیره عربستان جزء مؤثرین پازل تمدنهای ادیان الهی ازجمله تمدن یهود، مسیح و اسلام میباشد و سابقه تمدنی چند هزارساله دارد اما حاکمیت موروثی آل سعود که نتیجه دولت–ملتسازی نظام لیبرال دمکراسی غرب بهویژه انگلستان بعد از جنگ جهانی اول و سقوط امپراتوری عثمانی در سالهای بعد از 1917 میلادی است، هیچ همخوانی با تمدن ادیان الهی ازجمله تمدن اسلام ندارد.
حاکمیتی که بر اساس منافع قدرتهای حاکم بینالمللی مثل انگلستان در دهههای 1900م تا1950 م و امریکا از 1940 م به بعد در منطقه ما شکل گرفت. ضمانت حیات و بقای این حاکمیت درصورتی ممکن است که منافع بانیان ذاتی آنها مهیا باشد در غیر اینصورت جایگزینی مطرح می ¬شود و در دستور کار بانیان قرار می¬گیرد. به¬عبارتی فلسفه دولت سازیهای دروغین همراه با تهدید، ارعاب، نیرنگ و تطمیع برای اهداف سلطهگر چنین است که همیشه دستنشانده باید مزیت خود را به رخ کدخدا بکشد و ماندگاری خود را تضمین کند و رضایت سلطان زمین را کسب نمایید.
ب) بنابراین سؤالات اساسی ذیل در خصوص اقدامات عربستان مطرح است:
1. آیا اقدامات منطقهای و بینالمللی حاکمیت ملک عبدالله و ملک سلمان از ابتدای بیداری اسلامی (سال 2011 م) تا ابتدای سال 2016م به¬دنبال تحقق و خلق اهداف جدیدی است یا به¬دنبال تثبیت اهداف؟
2. آیا حاکمیت ملک سلمان مدیریتشده بود یا بهصورت طبیعی روندهای دولت –ملتها شکل گرفت؟
3. هدف یا اهداف عربستان به¬دنبال متأثر کردن کدام خاستگاه متعارف منطقهای و بینالمللی است؟
4. چشمانداز اقدامات حاکمیت ملک سلمان چگونه روندی را رقم خواهد زد؟
ج) تحلیل آخرین وضعیت دولت –ملتهای مؤثر در راهبرد عربستان:
عربستان: آنچه از آخرین وضعیت اقدامات سناریوها و پازلهای راهبردهای تدوینی و غیر تدوینی، اعلانی و غیر اعلانی این کشور بر اساس روندشناسی، اطلاعات آشکار و پنهان، اقدامات میدانی و… با روشهای مطالعات عمیق علمی، قابلاحصا است عبارتاند از:
امریکا، انگلیس و صهیونیستها توان طاقتفرسایی را به¬کار بردند تا آنجایی که ممکن است ملک عبدالله به¬علت سیطرهای که بر «خاندان، قبیله، نژاد و طایفه آل سعود» داشت حداکثر ماندگاری را داشته باشد چراکه از خرد نسبی حکومتداری برخوردار بود وقواعد بازی حداقلی را در زمینبازی با طرفهای مقابل رعایت میکرد. به همین دلیل با کمک امریکا و صهیونیست بعد از شکلگیری «نهضت بیداری اسلامی» در منطقه عربی با مطرح کردن «بهار عربی»، بحران شکل گرفته علیه نظام سلطه و همسویان آنها را به نفع آنها با بهانه دمکراسی سازی در سوریه تمام کردند و از خلیفه¬کشی در جهان عرب (با نجات حسنی مبارک از مرگ) با زر، زور، تزویر جلوگیری به¬عمل آوردند.
ملک سلمان با محوریت کدخدا بهصورت مدیریتشده در اواخر سال 2014 م بر تخت سلطنت بجا مانده از انگلیس و صهیونیستها نشست. چند اولویت قبل از عملیاتی بودن، محور تمرکز ایشان و تیم بیمنطق و کمتجربه¬شان شد. ازجمله پرونده نوظهور مولودهای ارهابیون سلفی– تکفیری با عناوین، مأموریت و اهداف جدید جهت انحراف از مسیر تکاملی نهضت بیداری اسلامی و بهکارگیری در جغرافیای سوریه، عراق برای سقوط حاکمیتهای قانونی این کشورها و تقلیل توان نقشآفرینی انرژی بالفعل و بالقوه جوانان منطقه عربی علیه امریکا و همسویان منطقهای آن ازجمله رژیم غاصب صهیونیستی.
این اقدام یک راهبرد چندمنظوره است با این فرض که اولاً مزیت وجودی، کارآمدی و ماندگاری خود را برای سلطان عالم یعنی کدخدا اثبات کرده و توانایی خود را برای ادامه تأمین منافع نظام لیبرال دمکراسی غرب اعلام کند همچنین رضایت لازم را برای نقشآفرینیهای پیش رو اخذ نماید. پس اینگونه نتیجهگیری می¬شود که برای امریکا تغییر حاکمیت پادشاهی عربستان، قطر، امارات، بحرین، کویت و اردن مطرح نباشد بلکه اولویتی مهمتر مطرح باشد.
چنانچه در عربستان تغییری اتفاق افتد در سایر امیرنشینها نیز این تغییر یک الزام و جزء بایدهای اساسی می¬شود¬. با اجرای راهبردهایی ازجمله سقوط آقای بشار اسد که دغدغه غرب، صهیونیستها و از اولویتهای اساسی آنها است، راهبرد تغییر پادشاهان به جمهوریهای خودکامه به تأخیر خواهد افتاد که اگر در درازمدت این پدیده مدیریت شود، امریکا از این مهم در این مقطع زمانی استقبال خواهد کرد.
ثانیاً اینکه مهمترین اولویتهای منطقهای که منافع امریکا، انگلیس و صهیونیستها را تهدید مینماید با اقدامات همهجانبه میدانی در قالب تأمین منابع و هزینههای پیش¬رو و تأمین سرمایههای انسانی در قالب ساماندهی و سازماندهی لشکرهای نیابتی ارهابی، سلفی و تکفیری برای تکمیل سازمان ارتش امریکا در سوریه، عراق، لبنان، یمن، بحرین و… برای مقابله با روندهای منطقهای خاستگاه جمهوری اسلامی ایران رقم زده می¬شود.
این مهم از سوریه می¬بایست شروع شود چراکه اگر نهضت بیداری اسلامی به بهانه دمکراسی سازی در سوریه مدیریت و به سقوط منجر شود، بسیار مطلوب می¬نماید و نهایتاً به تضعیف دولت شیعی عراق، حزب الله لبنان، حوثیهای یمن، بحرین و نهایتاً محور مقاومت علیه صهیونیستها میانجامد.
عربستان همچنان به غرب میفهماند حاکمیت و حکومتی لایقتر از زمامداران فعلی عربستان برای تشخیص اولویتهای غرب و تأمین منافع غرب در منطقه وجود ندارد و نخواهد داشت و از مرحله تغییر محفوظ می¬ماند. امریکا بسیار خرسند و راضی بوده است و خواهد بود. حال روشها در مقطع ملک عبدالله و ملک سلمان در سطح تاکتیک فرق میکند همانطورکه در امریکا روش در مقاطع جمهوری خواهان و دمکراتها متفاوت و متمایز است یعنی عرصه تاکتیک نه سطح راهبردها. ضمن اینکه امریکا قسمت اعظم نقشآفرینیهای مستقیم خود را علیه محوریت جمهوری اسلامی ایران از مقطع شکلگیری دولت یازدهم و انجام معامله هستهای با «کدخدا» مستند بر خروجی «برجام» به عربستان واگذار کرد که چه در قالب سیاست اعلانی و غیر اعلانی این اتفاق به وقوع پیوست. این استدلال قاطع وجود دارد که عربستان با منطق امریکا اقدامات خود را به سرانجام می¬رساند.
د) جمعبندی و نتیجهگیری:
1. عربستان باید به امریکا بفهماند که همچنان برای آن مزیت دارد و جایگزینی با مزیت بالاتر وجود ندارد.
2. عربستان باید اولویتهای امریکا در منطقه و جهان را اولویتهای خود معرفی کند و اقدامات میدانی سلبی یا ایجابی همسو با امریکا داشته باشد تا امریکا منفعت خود را ببرد.
3. برای عربستان منافع ملی و امنیت ملی بدون منافع و امنیت امریکا و صهیونیست بیمعنا و وجود خارجی ندارد.
4. دمکراسی سازی در منطقه عربی به نفع امریکا و صهیونیستها نخواهد بود و این مهم برای عربستان مزیت است.
5. تمام اقدامات 5 سال اخیر عربستان به¬طور کامل با منطق امریکا، انگلیس و صهیونیستها همراه و همسو است و به¬عبارتی اقدامات این کشورها است که توسط عربستان به فعلییت می¬رسد.
6. چنانچه نسبت به دشمن اصلی ایران اسلامی شناخت وجود داشته باشد، اقدامات حاکمیت عربستان تعجب ندارد (باید دید ضعف ما کجاست و از کجا علیه ما رخنه صورت پذیرفت).
7. شاید اساسیترین ضعف دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران، این نگاه باشد که اقدامات خود را در چارچوب و ذیل اهداف کلان نظام جمهوری اسلامی (راهبردهای بالادستی)در کردار هماهنگ نمیکند بلکه اهداف یک جریان، نگاه و خاستگاه را در قالب رئیس دولت (قوه مجریه) تعقیب مینماید که اهداف و علایق جناحی برآن دیکته میشود.
8. عربستان، ترکیه، تروریستها و بانیان بینالمللی آنها ازجمله امریکا ریل حرکت دولت یازدهم را میدانند، بنابراین جز صدای ضعیف دیپلماتیک علیه خود اقدام دیگری را متصور نمیبینند.
9. عربستان و ترکیه نقشی را علیه روندهای جمهوری اسلامی ایران به¬عهده گرفته¬اند که صدام بعثی در ابتدای دهه 1360 از طرف امریکا به¬عهده گرفته بود.
10. عربستان به همراه چند کشور بلافاصله تصمیم نگرفتند که روابط خود را قطع کنند، به¬طوری¬که این سوال مطرح می¬شود که آیا تولید اینهمه ویروس تروریسم ریزودرشت و پشتیبانی همهجانبه آنها از سال 2011 م علیه دولت – ملت سوریه، عراق، لبنان، حمله مستقیم به یمن، کشتار قریب به 500 حجاج ایرانی در منا، همه و همه مأموریت امریکا علیه روندهای جمهوری اسلامی نیست؟
/ انتهای مقاله /