مصاحبه با جوزف کراس استاد دانشگاه ماساری کشور چک
تهیه و تنظیم محمد حسین واحدی
جوزف کراس استاد دانشگاه ماساری کشور چک یکی از اساتید برجسته است. او با حضور در دانشگاه هایی مثل علامه طباطبایی نکات آموزشی خوبی در حوزه خاورمیانه شناسی را در ایران مطرح کرد. دراینجا نیز قصد داریم از او در مورد مسائل پیچیده خاورمیانه و چالش های پیش روی ایران با ایشان به گفت و گو بپردازیم.ایشان تخصص در زمینه خاورمیانه شناسی را دارند و با اساتید ایرانی نیز ارتباط علمی زیادی دارند.
۱. چگونه جنگ ایران و اسرائیل آغاز و توسعه یافت؟ دلایل آن چه بودند؟
تعارض کنونی بین ایران و اسرائیل ناگهان بروز نکرد. این درگیری نتیجهای از بیش از چهار دهه جنگهای استراتژیک، ایدئولوژیک و نیابتی است. ریشههای آن به انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ در ایران برمیگردد که ایران را به دولتی تبدیل کرد که بخشی از مشروعیت خود را بر اساس مخالفت با “رژیم صهیونیستی” بنا نهاد. از آن زمان، ایران شبکهای از همپیمانان و گروههای نیابتی را توسعه داده است – از حزبالله لبنان تا گروههای مختلف شبهنظامی فلسطینی – و سعی کرده نفوذ خود را در منطقه از عراق تا سوریه و یمن گسترش دهد. اسرائیل این وضعیت را تهدیدی وجودی میداند، به ویژه به دلیل برنامه هستهای ایران و استقرار نظامی آن در سوریه.
تنشها به تدریج از طریق مجموعهای از حملات هوایی، عملیاتهای خرابکارانه و ترور، به ویژه حملات اسرائیلی به اهداف ایرانی در سوریه و حذف شخصیتهای کلیدی در برنامه هستهای ایران، افزایش یافته است. پس از حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و جنگ بعدی اسرائیل در غزه، وضعیت به سرعت تشدید شد. حملات مستقیم به فرماندهان ایرانی در سوریه واکنشی از سوی ایران را به دنبال داشت که شامل حمله موشکی و پهپادی از خاک خود به سمت اسرائیل بود. این در حالی که از نظر نظامی محدود بود، یک تغییر نمادین از جنگ سایه به رویارویی مستقیم بود.
تنشها به نقطه عطفی رسیدند که در ۳ ژوئن ۲۰۲۵، اسرائیل حملات ناگهانی و گستردهای به تأسیسات هستهای زیرزمینی ایران، سایتهای موشکی، فرماندهان ارشد سپاه پاسداران و حتی زیرساختهای غیرنظامی انجام داد. ایران در پاسخ، با حملات موشکی و پهپادی (با نام “عملیات وعده صادق ۳) در تاریخ ۱۴ تا ۱۶ ژوئن به مرکز اسرائیل حمله کرد.
دلیل اعلام شده برای این حمله، تخریب برنامه هستهای و رهبری نظامی ایران بود. اما در واقع، این اقدام بیشتر به منظور منحرف کردن توجه از جنایات جنگی اسرائیل در نوار غزه و ایجاد فشار بینالمللی بر رژیم صهیونیستی بود. این تاکتیک مؤثر واقع شد و برای تقریباً یک ماه، غرب به وضعیت غزه توجهی نکرد و بر روی درگیری بین ایران و اسرائیل تمرکز کرد.
۲. ایران و ایالات متحده بر سر چه مسائلی اختلاف دارند؟ آیا مسئله تنها هستهای است؟
تنشها بین ایران و ایالات متحده فراتر از مسئله هستهای است. انقلاب اسلامی ۱۹۷۹، یک جدایی تند ایجاد کرد: ایران خود را در مخالفت با نفوذ آمریکایی در خاورمیانه تعریف کرد و ایالات متحده را به عنوان “شیطان بزرگ” معرفی کرد و خود را به عنوان پیشرو در مقاومت ضد امپریالیستی مطرح کرد. در مقابل، ایالات متحده جمهوری اسلامی جدید را به عنوان یک عامل بیثباتکننده میدید، به ویژه پس از بحران گروگانگیری سفارت، حمایت از گروههای شبهنظامی و تلاش برای صدور ایدئولوژی انقلابی خود در سراسر منطقه.
آنها بر سر حمایت ایران از گروههای نیابتی مانند حزبالله و حوثیها، نقش آن در سوریه و عراق، و برنامه موشکی بالستیکش که ایالات متحده آن را تهدیدی برای ثبات منطقه میبیند، به شدت اختلاف دارند. ایران نیز اینها را به عنوان ابزارهایی برای بازدارندگی و نفوذ منطقهای میبیند. به طور خلاصه، مسئله هستهای تنها نوک کوه یخ است. در قلب دشمنی آمریکا و ایران، یک تصادف بنیادی بر سر نظم منطقهای، خودمختاری استراتژیک و روایتهای مشروعیت نهفته است. تا زمانی که این اختلافات ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی گستردهتر حل نشود، پرونده هستهای به عنوان یک بازتاب از درگیری اصلی باقی خواهد ماند.
۳. چگونه لابی اسرائیل در آمریکا مذاکرات را مختل میکند و چقدر مؤثر است؟
لابی اسرائیل در ایالات متحده (به ویژه گروههای تأثیرگذار مانند AIPAC) نقش مهمی در شکلدهی به سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران ایفا میکند و غالباً تلاش میکند که دیپلماسی را محدود کند و موضع سختگیرانهای حفظ کند. در حالی که این لابی به عنوان یک نهاد یکپارچه عمل نمیکند و نفوذ آن مطلق نیست، اما بهطور تاریخی در بسیج مخالفت کنگره با مذاکراتی که به نظر میرسد امنیت اسرائیل را به خطر میاندازد، مؤثر بوده است.
قدرت این لابی نه تنها در تأمین مالی کمپینها و لابیگری، بلکه در توانایی آن برای چارچوببندی روایت سیاسی نهفته است: معرفی ایران به عنوان یک تهدید وجودی و هرگونه امتیازدهی را به عنوان تسلیمطلبی.
۴.آیا حزبالله به راحتی خلع سلاح خواهد شد یا جنگ داخلی در لبنان در حال وقوع است؟
حزبالله به راحتی خلع سلاح نخواهد شد، با وجود تلاشها و اعلامیههای دولت لبنان، قطعاً نه تنها از طریق مذاکره سیاسی. و در حالی که لبنان هنوز در جنگ داخلی کامل نیست، شرایط برای درگیری داخلی عمیقتر در حال وخیم شدن است. حزبالله فراتر از یک شبهنظامی است؛ این گروه یک بازیگر سیاسی، اجتماعی و نظامی عمیقاً ریشهدار با حمایت قابل توجهی از بخشهایی از جمعیت شیعه لبنان است و یک ساختار امنیتی موازی دارد و از ایران پشتیبانی میشود. درخواستها برای خلع سلاح آن، به ویژه از سوی گروههای رقیب یا بازیگران بینالمللی، توسط حزبالله و حامیان آن به عنوان تلاشهایی برای تقویت دولت لبنانی تلقی میشود، اما در واقع تهدیدهای وجودی به شمار میروند.
تنشها از زمان بروز جنگ غزه در ۲۰۲۳ به شدت افزایش یافته است، با درگیریهای روزانه حزبالله با اسرائیل و تأکید بر نقش “مقاومت” خود. در درون لبنان، جامعه لبنانی به شدت متلاشی شده است و دولت مرکزی به اندازه کافی قوی نیست – هم از نظر نهادی و هم نظامی – تا خلع سلاح را اجرا کند. در همین حال، نیروهای مسلح لبنانی به شدت کمبود منابع دارند و تحت فشار سیاسی هستند، بهطوری که هرگونه درگیری با حزبالله بدون ایجاد هرج و مرج وسیع غیرقابل تصور است.
نگرانیهای فزایندهای وجود دارد که وضعیت کنونی میتواند به درگیریهای مسلحانه بینجامد، به ویژه اگر سقوط اقتصادی، قطبیسازی مذهبی و فشارهای خارجی تشدید شود. با این حال، به جای یک جنگ داخلی متعارف، لبنان ممکن است به حالت ناپایداری مزمن ادامه دهد، جایی که خشونت بهصورت محلی باقی میماند، اما قدرت دولت بهطور مؤثر تخلیه میشود.


