بسمه تعالی
“وحدت و همگرایی در جهان اسلام: از اندیشه تا عمل”
سخنرانی جناب آقای دکتر جلال درخشه
26 تیرماه 1396- موسسه آینده پژوهی جهان اسلام
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
بسیار خوشوقتم که در خدمت شما عزیزان و اساتید محترم هستم. موضوع مورد بحث موضوع بسیار مهمی است که بر تفکر سیاسی معاصر جهان اسلام اثر بسیار زیادی گذاشته است و یکی از نیازهای فوری امروز جامعهی اسلامی در جهان اسلام است. من برای اینکه وارد این بحث شوم یک مقدمهای را خدمت عزیزان عرض میکنم اینکه ما عنوان وحدت اسلامی را انتخاب کنیم یا همگرایی اسلامی، محل بحث است. به نظر می رسد اگر عنوان همگرایی اسلامی را با توجه به همهی ابعاد این مسئله در نظر بگیریم شاید بهتر باشد تا از واژهی وحدت اسلامی استفاده کنیم؛ چون وحدت یعنی یگانه شدن؛ از اینرو با توجه به شرایط و مقتضیاتی که حاکم بر جهان اسلام فعلی است این مسئله ظاهراً با چالشهای جدی روبرو است و بهتر است ما از واژهی همگرایی اسلامی استفاده کنیم. البته در عین حال عنوان وحدت اسلامی در ادبیات سیاسی معاصر جهان اسلام،به صورت گسترده ای استفاده شده است و اگر ما نیز از ان استفاده نماییم بلا اشکال است. گرامیان حاضر در این جلسه مستحضر هستند که یکی از تهدیدهای بنیادین جهان معاصر اسلام ورود گفتمان رو به رشد تمدن و فرهنگ غربی به جهان اسلام بوده که هویت اسلامی و ارزشی مسلمانها را با چالش جدی روبرو ساخته است. جهان اسلام پیش از این دوره هم با مشکلات زیادی روبرو بوده، ولی عمدتاً مشکلات پیشین جهان اسلام باید در قالب مشکلات دروندینی جستجو کرد؛ اختلافاتی که عموما از جانب خود مسلمانها و بر سر مسائل اعتقادی و یا سیاسی و امثال آن شکل گرفته است . اما در دو قرن اخیرجهان اسلام با مشکل جدید و پیچیده تر یعنی گفتمان رو به رشد اندیشهی غربی و نفوذ ان در جوامع اسلامی روبرو شده است ، مشکلی که هویت دینی مسلمانان را زیر سؤال برده است. پرسش های پیشین جهان اسلام، پرسشهای درون دینی بود امااندیشه های نوین غربی،در ذیل تجربه چند قرن اخیر غرب، پرسش را در واقع جلوی باورها و اعتقادات دینی مسلمانان گذاشت. در این دوره همراه با معضل تفرقه و واگرایی داخلی مسلمانان، مسئلهی عقب ماندگی هم گریبانگیر جهان اسلام شد. درک این عقبماندگی در اسلام یک مسئلهی بسیار مهمی است؛ نه اینکه جهان اسلام در قرون قبلتر از آن حداقل پس از افول دوران شکوفایی تمدن اسلامی با پیشرفتهای خیلی گستردهای روبهرو بود، خیر چنین نبود ولی در این دوقرن اخیر به درک مشخصی از این عقب ماندگی رسید . اگر یک نگاه تاریخی داشته باشیم از قرن سوم تا هفتم هجری قمری دوران شکوفایی تمدن اسلامی است؛ تمدنی که به نظر من به دلایل گوناگون که برخی از این دلایل داخلی است و برخی از ان خارجی به معنی تحمیلات برون تمدنی است،ملاحظه می شود که تمدن اسلامی رو به افول می گذارد . از جمله دلایل داخلی جهان اسلام که بر این انحطاط اثر جدی گذاشت گذر از مرز عقل گرایی بود در واقع انزوای عقل گرایی در میان مسلمانها در کنار تشتت قدرتهای سیاسی اسلامی و حاکمیت های نامشروع که هم به رویش جنبشهای سیاسی- دینیای منجر گردید و هم به تضعیف جامعهی اسلامی ونیز تضعیف قدرت تمدنی مسلمانان کمک کرد و از طرف دیگر فشارهای بیرونی هم مزید بر علت شد؛از جمله فشارهای بیرونی باید به جنگهای صلیبی ،جنگهایی که مغولها به جهان اسلام تحمیل کردند و هم حملهی تیموریها اشاره نمود یعنی در واقع افول تمدن اسلامی را باید در تلاقی دو بردار فشارهای خارجی و فشارهای داخلی توضیح بدهیم که هر کدام خود شامل مؤلفههای متفاوتی بود. برآیند تاریخی این مسئله متأسفانه افول تمدن اسلامی بود که هر چند بعد از این دورهی مورد بحث ما با رویش قدرتهای سیاسی قابل توجهی در جهان اسلام روبرو هستیم مثل گورکانیان در شبه قاره، یاصفویه در ایران و دولت عثمانی در آناتولی و ارزروم، ولی در نهایت هیچ کدام از اینهاقدرت ها اسلامی جدید نتوانستند به احیای مجدد تمدن اسلامی کمکی چندانی کنند و این در حالی بود که در جهان غرب ما به تدریج با یک تمدن نوینی روبرو هستیم که یک تعریف کاملاً جدیدی از انسان، مناسبات اجتماعی، سیاسی، اعتقادی و فرهنگی ارائه میکرد. تمدنی که از همان اغاز چهره استعماری و تجاوز طلبانه خود را اشکار نمود و حامل گفتمانی بود که یکی از بن مایه های اصلی آن ،پرسش در مقابل دین و باور های بود و بدین ترتیب جهان اسلام و ذهنیت نسبتاً واحدی که پس از قرنها در میان مسلمانها استمرار یافته بود ، با چالشی جدی روبرو کرد البته باید اضافه نمایم در کنار این معضل، گسترش و تاثیرات فوری تمدن غربی در عین حال بتدریج موجب شکل گیری درک عقبماندگی در جهان اسلام شد. هر چند چنین درکی طولانی و داستان ان هم دردناک بود و و هم غمانگیز ،مسئله ای که تا الان هم به نظر میرسد که ادامه یافته است. بنابراین دنیای اسلام در جهان جدید با یک قدرت فزون طلبی روبرو شد که با هجومهای پیاپی خود آثار و عوارض گستردهای بر سیاست، اقتصاد، فرهنگ و مناسبات فرهنگی مسلمانها بر جای گذاشت. در مقابل این هجوم ها ملاحظه میکنیم که وضعیت نابسامانی هم در جهان اسلام وجود دارد و آن پراکندگی و عدم همگرایی در میان مسلمانها است. در مقابل این هجوم واکنشهای متفاوتی در میان مسلمانها به وجود آمده است که این واکنشها هم در درون ساختار سیاسی جوامع اسلامی قابل توضیح است به ویژه در ایران و عثمانی به عنوان دو ساختار قابل توجه و مهم در جهان اسلام در این دورهی دویست ساله و هم در ساختار اجتماعی و فکری جهان اسلام؛ و به هر حال نتیجهی آن شکلگیری گفتمانهایی بود که به دنبال ارائه راه حل برای برون رفت از این بنبست بودند . یک گفتمان، گفتمانی بود که سوژهی اصلی خود را غرب و دستاوردهای غرب قرار داد. متفکران زیادی در جهان اسلام این نگاه را نمایندگی کردند و تاکید کردند که تنها راه خروج ما از معضل عقب ماندگی و وضعیت حاکم بر جهان اسلام این است که ما الگوی غرب را طابق النعل بالنعل اخذ کنیم و بر اساس آن عمل کنیم و در واقع راه دیگری برای خروج از این بنبست نیست و همان پرسشهایی که غرب پس از دورهی رنسانس و پروتستانیسم در مقابل دین قرار دادند در جهان اسلام هم توسط این متفکران مطرح شد.انان تاکید داشتند که ما نیز باید از تجارب غربیان و نیز الگوهای رفتاری و فکری انان جهت پیشرفت و غلبه بر پس ماندگی پیروی نماییم بنابر این ویزگی اصلی این جریان تقلید همه جانبه از فرهنگ و تمدن غربی بود . از جمله افرادی که این رویکرد را نمایندگی میکردند میتوان به طهطاوی ،شبلی شمیل ،طه حسین از مصر و یا ملکم خان و آخوندزاده و تقی زاده و امثال اینهادر ایران و سر سید احمد خان در شبه قاره اشاره نمود . انان به دنبال این بودند که الگویی برای پیشرفت در جوامع اسلامی ارائه نمایند که همان الگویی بود که غرب طی دویست سیصد سال پیش از آن، یعنی پس از رنسانس و پروتستانیزم در غرب تجربه شده بود و نتیجه عملی این رویکرد گسترش غرب گرایی در میان جوامع اسلامی بود و بررسی این رویکرد نیازمند بحث مفصلی است . یک نگاه دیگر که عموماً در پایان قرن نوزدهم میلادی و اوایل قرن بیستم تا نیمههای آن در میان مسلمانها شکل گرفت، نگرش ملیگرایانه (ناسیونالیسم) بود به ویژه شاید در ایران، ترکیه و مصر این نوع نگاه به شدت قابل توجهتر از سایر جوامع باشد که در شکلهای پان ترکیسم، پان ایرانیسم و پانعربیسم نمایان شد و تغییراتی هم متعاقب گسترش ان در این جوامع به وجود اورد ولی این اندیشه نیز نمی توان فارغ از گونه های فکری غرب توضیح داد.در این گفتمان موضوع بازگشت به ارجها وارزشها و فرهنگ ملی و قومی منهای هویت دینی جزئ مسائل کانونی تلقی گردید و این نوع اندیشه هم یکی از نتایجی بود که بعد از انقلاب فرانسه در قرن نوزدهم در اروپا گسترش پیدا کرده بود و بعد از آن هم وارد جهان اسلام شد و پس از فروپاشی عثمانی و یا به عبارت درست تر در آستانهی فروپاشی امپراطوری عثمانی به عنوان دیدگاهی برای نیروهای گریز از مرکز در امپراطوری عثمانی که برای قرنها تحت فشار دولت عثمانی بودند مخصوصاً عربها مورد استفاده قرار گرفت و به همین ترتیب می توان ان را در ایران اواخر قرن 19 ونیمه اول قرن بیستم ردیابی کرد . دراینجا لازم است نکته ای را تاکید کنم که اعراب بر اساس دیدگاهی که از صدر اسلام مطرح بود یعنی حدیث الائمه من قریش میگفتند ائمه باید از اعراب قریش باشد. ولی پس از فروپاشی خلافت عباسیها در 1258 میلادی قدرت جدیدی در جامعه اسلامی به وجود آمد که بنیانگذار آن و استمرار دهنده آن اعراب نبودند بلکه خلافت از دست اعراب گرفته شد و به ترکان رسیدو یک شوک تاریخی برای عربها بوجود امد . از آن زمان تا دورهی جدید یعنی فروپاشی امپراطوری عثمانی و شکل گیری دولت ملت ها(Nation-State) یا کشور های جدید،اعراب تحت حکومت خلافت ترکان عثمانی به سر میبردند و این یک مشکل تاریخی و ذهنی برای آنها به وجود آورد. لذا در پی گذر از این مرحله بودند و گذار انها از این مرحله توام با کششهای گستردهای به سوی ناسیونالیسم بود و در نتیجه ان بتدریج دولت – ملت های جدید در کشورهای عربی بوجود می ایند و از طرف دیگر ماجرا نیز ترکیه متولد می شود که البته مولود همین شرایط و در ذیل پان ترکیسم شکل می گیرد. به هر حال در این دوره رویکرد دیگری که قابل ذکر است و بیشتر در فکر احیای احساس هویت، تجدید هویت ملی، تجدید هویت تاریخی خودش بود نگرشهای ناسیونالیستی بود که حداقل در میان اغلب کشورهای عربی مسلمان طی قرن بیستم و پس از ان طرفی نبست و نتوانست پایهگذار یک راه مستقلی باشد که بتواند این هویت را احیا کند. اینکه چرا به این وضعیت دچار شد،مستلزم بحث مفصل دیگری است.اماگفتمان سوم گفتمان اسلامگرایی است، گفتمان اسلامگرایی پاسخ خود را در مقابل این گفتمان رو به رشد اندیشه غربی و برای خروج از معضل عقبماندگی در درون اسلام جستجو میکرد و نظریهی بازگشت به اسلام محصول این نوع تفکر بوده است. اما در کنار این مقوله مسائل دیگری هم مطرح بود ، اینکه بازگشت به اسلام یعنی چه؟ به کدام اسلام؟ چگونه؟ اینها پرسشهای گسترده و مهمی بود که در کنار آن مطرح میشد. از آن طرف هم سیاست غربیها برای چند پارگی جهان اسلام به شکل پی در پی اجرا میشد. ایجاد فرقههای متفاوت در میان مسلمانها، تفرقه انداختن بین جوامع اسلامی که تا کنون هم ادامه دارد، البته در کنار اسلامگرایی ،حتماً مؤلفههای دیگر لازم بوده است، یکی از مؤلفههای بسیار مهم این بود که جهان اسلام یک آوای واحد و یک آهنگ واحدی در مقابل این گفتمان داشته باشند و لذا طرح نظریه وحدت اسلامی یا همگرایی اسلامی بر اساس آن نکتهای که در ابتدای بحث اشاره کردم به این مسئله برمیگردد که ما جز با هماوا و هماهنگ شدن، نمیتوانیم کاری را از پیش ببریم، خب اگر به لحاظ تاریخی ما به این بحث نگاه کنیم نمیتوانیم بگوییم همهی این مشکلات هم حقیقتاً از فشار غربیها است، به هر حال زغال خوب هم بیاثر نیست! به کسی گفته بودند که چه شد که شما به این وضعیت دچار شدید گفت خدا دوست بد را نیامرزد! چند قدمی رفت و گفت که البته زغال خوب هم بیاثر نبود! اختلافات داخلی جهان اسلام دیرینه بوده است. در بعضی از دورهها گسترش یافته است، عوامل تاریخی بر آن اثر گذاشته است و طبیعی است در چنین بستر آمادهای ،دشمن هم نفوذ پیدا کند، دشمن هم بیاید بهرهبرداری کند و طبق سیاستهای خود آن را پیش ببرد. این بستر به نظر من هنوز هم متأسفانه بستری بسیار آماده برای نفوذ و برای حضور غربیان است. چنانکه لازم نیست اصلاً توضیحی در این رابطه بدهیم. در هر حال اینکه جهان اسلام متحد شوند یا همگرا شوند چیزی است که در ساختار فکری و اجتماعی مسلمانها نمایندگان مهمی داشته است.یکی از زمینه های این پراگندگی اختلافات مذهبی شیعه و سنی بوده است . اگر تاریخ را نگاه کنید اختلاف شیعه و سنی در تاریخ گذشته اینقدر زیاد نبود در تاریخ خود ما غزنویها و سلاجقه به این مسئله دامن زدند و تعصب مذهبی را گسترش دادند. شما سیاستنامهی خواجه نظام الملک طوسی را نگاه کنید میگوید از ری و قم و بیهقات و اینها عامل نگیرید. یعنی کارمند از آنجا نگیرید که جملگی قرمطی هستند، قرمطیها جزئی از اسماعیلیه بودند که برای یک دورهای در ایران خیلی گسترش یافتند مخصوصاً در این دوره، در زمان خواجه نظام الملک طوسی علیرغم اینکه وزیر شایستهی ایرانی بود و سی سال وزارت سلاجقه رابعهده داشت ولی در عین حال تعصب مذهبی هم داشت . دورهی صفویه هم این مسئله مورد توجه جدیتری واقع شد و اتفاقاً صفویه هم به تعصب مذهبی کمک کردند. لذا هنگامی که وحدت ملی ما ایرانیها بعد از قرنها در دولت صفویه احیا می گردد با هجمهی محمود افغان و اشغال اصفهان دوباره وحدت ملی مابرای مدتی با بحران روبرو می گردد البته با ظهور نادرشاه افشار اقتدار ملی ایران مجددا احیا می شود .در دورهی معاصر-البته اینکه معاصر را چه تعریفش بکنیم بحث است- بعضی معاصر را از دورهی صفویه میدانند، بعضیها از دورهی قاجاریه میدانند ولی به هر حال از زمان نادرشاه اگر بخواهیم نگاه کنیم، نادرشاه در سال1148 هجری پادشاهی خود را از دشت مغان آغاز کرد تقریباً همین دویست و چند دهه گذشته است، اگر بتوانیم این دوره را دوره معاصر در نظر بگیریم هرچند برخی از محققین یک مقدار این طرفتر در نظر گرفته اند مثلا شروع سلطنت قاجاریه ،ولی برای این بحث یعنی بحث هم گرایی اسلامی ،من فکر میکنم اگر از زمان نادرشاه افشار در نظر بگیریم مهم و مناسب است. هرچند نظریهای که او دربارهی وحدت اسلامی ارائه کرد، تحت تأثیر شدید عنصر سیاست قرار داشت ولی به هر حال نقطهی مهم و آغازی در تاریخ معاصر بوده است .او این مسئله راهم به عنوان یک پارامتر مؤثر در وحدت مجدد ما ایرانیها مطرح کرد، هم نامهای برای سلطان محمود اول سلطان عثمانی نوشت و تقاضا کرد که بنشینیم و مذاکره کنیم و شما مذهب شیعه را به رسمیت بشناسید و حجاج ایرانی نیز امیر الحاج داشته باشند و امثال اینها و همچنین مهمتر از این دو یعنی میثاقی که در دشت مغان برای پادشاهی وی نگاشته شد و بزرگان ایران آن را امضا کردند و چه نامهای که به سلطان محمود، سلطان عثمانی که البته چندان با اقبال روبرو نشد و تقریباً شکست خورد، ولی مهمتر از این دو اقدام باید عملکرد ایشان در نجف اشرف را مهم تلقی کنیم. او از علمای بزرگ مذاهب مختلف اسلامی بلادی که بر آن حکومت میکرد چه افغانستان و خراسان بزرگ وچه ایران و ماوراءالنهر و چه سرزمینهای قفقاز دعوت کرد و در آنجا دربارهی میثاق دیگری که بیش از هفتاد عالم مسلمان ان را امضا کردند،مذاکره نمود که محور اصلی ان وحدت اسلامی بود . البته در زمان نادرشاه هنوز گفتمان غربی به آن معنا در جهان اسلام نفوذ پیدا نکرده بود ولی قرن نوزدهم، قرن تاخت و تاز این اندیشهها است و عملاً تفکر اسلام با یک سد جدی روبرو میشود و نیاز به طرح این مسئله به مراتب عمیقتر از دورهی قبل از آن است .در دوره جدید یعنی از قرن 19 به بعد و اشکار تر شدن نیات غربیها از سویی و پراکندگی و عقب ماندگی مسلمانان از سوی دیگر علمای اسلامی چه شیعه و چه سنی این بحث را به اشکال مختلف تا به امروز مطرح کردند. سید جمال الدین اسدآبادی یا افغانی یکی از نمایندگان اصلی و در واقع پیشتاز این نوع تفکر است که اساس عقبماندگی جهان اسلام را در بی اعتنایی مسلمانان نسبت به دین از سویی و همچنین تمزق و پراکندگی مسلمانها میداند و لذا در پاسخ به معضل نخست ، نظریه بازگشت به دین و در پاسخ به معضل دوم نظریه وحدت اسلامی را مطرح می نماید و در اثار مختلف من جمله عروه الوثقی ونیز ضیاء الخافقین آن را توضیح می دهد. در واقع مهمترین دغدغهی او همین مسئله بوده است. هر چند در نو ع کنشگری او به دلیل اینکه تلاش داشت اصلاحات را از درون حکومت های جوامع اسلامی انجام دهد ، تامل جدی وجود دارد ،موضوعی که نهایتاً خود او هم متوجه شد که اشتباه کرده است؛ در واقع آن اشتباه این بود به جای اینکه سراغ ساختار اجتماعی و تودههای مردمی برود، سراغ دربار حکومت ها رفت. از اینرو او در آخرین نامهای که در باب عالی در استانبول برای ایرانیها نوشت اذعان نمود که اشتباه کرده است و تاکید کرد که ای کاش بذر افکارش را به جای زمین شوره زارسلطنت در مزرعه مستعد ملت کاشته بود.از دیگر مصلحین معاصرپس از سید جمال که ندای وحدت اسلامی براورد، باید به محمد عبده مصری یعنی شاگرد سید جمال ،ایت الله کاشف الغطاء از علمای بزرگ شیعی دورهی مشروطیت ، تا حدودی رشید رضا به جهت طرح مجدد بحث احیای خلافت که البته متأسفانه اندیشههایش به دلیل اینکه او از بنیانگذاران نظریات سلفی نوین است و مواضع ضد شیعی و ضد وحدت اسلامی دارد،همواره با تامل توام است .مسائلی که اگر شما جلد سوم کتاب شریف الغدیر مرحوم علامهی امینی را مطالعه فرمایید به بسیاری از پرسشهایی که او در مورد شیعه مطرح کرده و اتهام زده ، پاسخ داده است و اصلاً تفکرات سلفی جدید به شدت تحت تأثیر اندیشههای او قرار گرفته است.همچنین باید از مرحوم آیتالله العظمی بروجردی از بزرگترین علمای شیعه در دوره معاصر ،نیز شیخ محمود شلتوت رئیس دانشگاه الازهر مصر ، همچنین شاگرد شلتوت یعنی شیخ مجید سلیم اشاره نماییم که در طرح و تثبیت نظریه وحدت اسلامی تلاش های گسترده ای انجام دادند و در اینجا به شکل مختصر در باره هر کدام توضیحی را عرض خواهم کرد .البته در این میان باید به نقش زرف انقلاب اسلامی ایران نیز در این خصوص اشاره نماییم .انقلاب اسلامی ایران متکاملترین حلقه ی جنبشهای اسلامی معاصر است که یکی از بنمایههای فکری آن بحث وحدت و همگرایی مسلمانها بوده و هست. اهمیت این موضوع به حدی است که این مهم در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از اصول سیاست خارجی ایران مطرح شده است. اصل یازده قانون اساسی ج.ا.ا که از اصول کلی ان نیز می باشداشعار می داردبه حکم ایه ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون همه مسلمانان یک امت اند و دولت ج.ا.ا موظف است سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و کوشش بعمل اورد تا وحدت سیاسی ،اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام تحقق بخشد.به همین ترتیب در اصل 152 نیز در ذیل مبحث سیاست خارجی ج.ا.ا بر دفاع از حقوق همه مسلمانها در برابر قدرتهای سلطه گر تاکید شده است .البته در مورد موضوع انقلاب اسلامی و مسئله وحدت اسلامی بحث مستوفای جداگانه ای می طلبد که باید در فرصت دیگری ان را بررسی کرد و انچه گفتیم ،صرفا اشاره مختصری بود.بهرو بعد از سید جمال، باید از محمد عبده متفکر مصری و شاگرد سید یاد کرد ،البته طیف فکری محمد عبده بیشتربر مقولات فرهنگی متمرکز بود لذا بعد از اینکه او را تبعید کردند و به دعوت سید جمال به پاریس رفت یک مدتی آنجا ماند اگر اشتباه نکنم تا سال 1884 میلادی ولی در نهایت پاریس را رها کرد و مسیر حیات سیاسی خود را تا حدودی از مسیر سید جدا نمود زیرا شیوهی کار عبده با سید جمال متفاوت بود. یعنی شیوهی کار سید جمال سیاسی بود ولی شیوهی کار عبده فرهنگی بود لذا به بیروت آمد و مدرسهی ارشاد را بنیان گذاری کرد و جالب است ایشان هم سه اثر مهم دارد که توضیحدهندهی این نوع نگرش همگرایانه اسلامی است. یکی کاری است که در رابطه با نهجالبلاغهی مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام انجام داده و معروف است مخصوصاً مقدمهی فوقالعاده جذابی که ایشان برای آن نوشته است و من توصیه میکنم نمیدانم ترجمه شده است یا خیر ولی متن عربی آن در ایران موجود است ،که شما مطالعه نمایید، مقدمهای فوقالعاده زیبا که نحوهی آشنایی خود را با نهجالبلاغه توضیح می دهد و می نویسد و لیس فی اهل هذه اللغه الا قائل بان الکلام الامام علی ابن ابی طالب ،هو اشرف الکلام و ابلغه بعد کلام الله تعالی و کلام نبیه(ٌص). کتاب دیگر ایشان با عنوان مقتبس السیاسه است که نامهی امیرالمؤمنین به مالک اشتر را توضیح داده است و اثر دیگرکه وی در این زمینه کتاب کلمات الامام است که باز به توضیح سخنان حضرت امیر (ع) همت گماشته است. غیر از ایشان باید از عبدالرحمن کواکبی نیز یاد کرد.دیدگاهی که سیدجمال در بحث وحدت و در اثر عروة الوثقی داشت توسط او در ام القری بازخوانی شده است . هر چند عبدالرحمن کواکبی شاگردی سید جمال را نکرده است ولی مشخصاً اگرام القری ایشان را مطالعه بفرمایید، حالا طبایع الاستبداد میتواند تحت تأثیر اندیشههای دیگران هم باشد که بعضیها می گویند بر نایینی هم در کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله تأثیر گذاشته است، ولی کتاب امالقری اصلاً تزی است که سید جمال مطرح کرده است و او یعنی کواکبی در این کتاب تبیین کرده است . تا آنجایی که من میدانم ام القری ترجمه نشده است ولی کتاب جذابی است وبیشتر یک تصویری از حضور علمابلاد مختلف اسلامی در کنفرانس یا کنگرهای در مکه است البته بعضا می گویند چنین کنگره ای برگزار نشده است و کواکبی به عنوان یک ارمان ان را مطرح ساخته است . درحوزهی بینالنهرین نیز باید از مرحوم کاشف الغطاء به عنوان یکی از پیشتازان نظریه همگرایی اسلامی یاد کرد. حضور او در کنفرانس قدس و امامت جماعت مسلمانان در قدس شریف در حالیکه امین الحسینی مفتی بیت المقدس پشت سر ایشان نماز گزارد ، تدریس اصول فقه در الازهر،ایجاد کرسی فقه مقارن یا تطبیقی در نجف اشرف، دعوت از علمای قدس برای برگزاری جلسه ای در نجف اشرف و زیارت انان از مضجع شریف امیر المومنین (ع)همگی باید در راستای وحدت اسلامی ارزیابی نمود . اما کوشش مهمتر که البته نقطه عطفی در جهت تقریب مذاهب اسلامی در دوران معاصر بشمار می اید ،کوششی است که متعاملاً مرحوم آیتالله العظمی بروجردی از ایران و شیخ محمود شلتوت رئیس الازهر انجام دادند که منتهی به صدور فتوای معروف جواز عمل به فقه جعفری و تدریس ان در دانشگاه الازهر توسط شیخ شلتوت گردید ، که نسخهی از آن فتوای بسیار مهم ظاهراً باید در موزه ی آستان قدس رضوی نگهداری شود.همچنین تشکیل دار التقریب بین المذاهب الاسلامیه نتیجه همین همکاری بود ، شما عزیزان میدانید الازهر، پایگاه تفکر شیعی بوده است، البته شیعه اسماعیلی در زمان حکومت فاطمیها،حکومتی که اثار زیادی از خود بر جای گذاشت که می توان به رأس الحسین ، مسجد الحسین و همچنین جامعه الازهر که به نام مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها بنیانگذاری شد و کلاً بنیان آن شیعی بود ولی در تاریخ کار به جایی رسید که اصلاً فقه شیعه در ان کنار گذاشته شد و امکان تدریس ان از میان رفت.کوشش بی نظیر مرحوم آیتالله بروجردی باعث شد که فقه جعفری نیز در الازهر جایز الاتباع شود. البته سبک فقهی ایشان هم این بود چون ایشان برای فقه شیعه نظریهای داشت و معتقد بود فقه شیعه در حاشیهی فقه اهل تسنن قابل توضیح است و دلیل آن هم این است که به هر حال آنها حاکم بودند چه زمان خلفای ثلاثه چه بعد از آن خلافت امویها، عباسیها و لذا آنها نیازمند توضیح مسائل فقهی بودندو برای اینکه شما فقه شیعه را خوب بفهمید ، باید انرا به شکل تطبیقی کاوش نمایید ، یعنی تطبیق بین فقه شیعه و سایر مذاهب . اتفاقاً اگر به تاریخ فقهی خودمان هم نگاه کنید مرحوم شیخ طوسی بنیانگذار مکتب نجف و حوزهی علمیه نجف از پیشتازان تدریس فقه مقارن در تاریخ فقه شیعه بشمار می رود ،وقتی ایشان فقه مقارن تدریس میکرد،بسیاری از شاگردانشان سنی مذهب بودند . وحتی وقتی از بغداد به دلیل شرایطی که برای ایشان به وجود آوردند به نجف مهاجرت کردند و حوزهی علمیهی نجف را بنیانگذاری کردند ملاحظه میکنید که عمدهی شاگردان سنیمذهب ایشان هم از بغداد به نجف اشرف مهاجرت کردند تا در کلاسهای درسی ایشان شرکت کردند. مخصوصاً دو اثر به جای مانده از ایشان غیر از تفسیر مجمع البیان که اتفاقاً این را برای آقای شیخ محمود شلتوت فرستادند، دو کتاب دیگر هم مرحوم آیتالله بروجردی فرستادندکه یکی الخلاف، ودیگری المبسوط است که اثر زرفی بر شیخ محمود شلتوت بر جای گذاشت و این نشانه تسلط کامل شیخ طوسی بزرگ بر مبانی فقهی همه مذاهب اسلامی می باشد ، بنابر این ملاحظه می شود بعد از اینها مکاتبات و رد و بدل شدن مباحث بود که فقه شیعه به عنوان فقه جائز برای تبعیت در فتوای شیخ محمود شلتوت آمد و مرحوم ایت الله بروجردی هم برای قدر دانی از ایشان اقایان حجت کوه کمره ای و اقای طالقانی را به عنوان نماینده به قاهره اعزام نمودند. اینها کوششهایی مهمی این دو شخصیت بزرگ جهان اسلام در جهت تقریب بشمار می اید .البته چنانکه اشاره نمودم این موضوع پس از انقلاب اسلامی ایران مورد توجه جدی واقع شد و یکی از اهداف مهم تلقی گردید که در اندیشه های امام خمینی و رهبر معظم انقلاب به صورت مکرر مورد تاکید واقع شده است و بر همین اساس هم به فرمان ایت الله خامنه ای در سال 1368 در تهران مجمع التقریب با حضور علمای بزرگ اسلامی بوجود امد. در هر حال با توجه به پایان یافتن وقت ،عمدهی مباحثی که به هر حال در مبانی فکری اسلامی است بین فرقههای مختلف مشترک است یعنی مخرج مشترک فکری فراوان وجود دارد که باید بر اساس ان همگرایی اسلامی محقق کرد ، منتهی تعصبات، بعضاً برداشتهای غلط، برداشتهای غیر عالمانه از بسیاری از مسائل تفرقه را تشدید میکند. این کلیت بحث تا پیش از انقلاب اسلامی ایران بود. خوب چنانکه گفتیم انقلاب اسلامی هم نقطهی عطفی است اگر از منظر امواج بیداری اسلامی نگاه کنید انقلاب اسلامی متکاملترین موج و حلقه جنبش های اسلامی معاصر بشمار می اید که خود نقطهی سرآغازی برای یک دورهی جدید در تاریخ اسلامی است، از این حیث ابتکاراتی که بنیانگذاران فکری انقلاب اسلامی ایران به ویژه حضرت امام در این خصوص انجام دادند حائز اهمیت است.اما فاصلهی ما -چون بحث ما به عمل و ارزیابی عملکرد هم برمیگردد- تا رسیدن به یک همگرایی که مثلاً به شکل اتحادیه باشد خیلی زیاد است . با توجه به پایان یافتن وقت بحثم را جمع بندی نمایم ، در هر حال کوششهای زیادی طی این دو قرن برای همگرایی جهان اسلام انجام شده است که در نوع خود مهم و تاثیر گذار بوده است اما به موازات این کوششها، کوششهای تفرقهانگیزانه چه در ساحت درونی جوامع اسلامی چه فشارهایی که از بیرون تحمیل شده و تحت تأثیر عنصر سیاست های بینالمللی بوده است ، موجب گردیده که جهان اسلام را از درون ، وضعیتی نابسامان داشته باشد . واقعیت هم این است که حالا آقای پاک آیین در آفریقا سفیر بوده اند و اطلاع کافی دارندو تصدیق می کنند که وضع افریقا الان از وضع سیاسی جهان اسلام بهتر است. بحران یمن ،فلسطین ، لیبی، تونس که هنوز وضعیت با ثباتی ندارد یا سوریه،افغانستان و قس علی هذا نشانه های اشکاری از پراکندگی و فرو پاشی جهان اسلام است، موضوعی که سخت مورد اقبال دولت های غربی است و به تضعیف گسترده قابلیت های چهان اسلام منتهی می شود . امیدوار هستیم که موضوع همگرایی مسلمانان که دغدغهی بسیار مهم متفکران و علمای بزرگ چه میان اهل تسنن چه میان اهل شیعه بوده و هست، یک روزی از وضعیت آرمانی خارج و محقق بشود.