هراس پاکستان از شکست دکترین عمق استراتژیک

دکتر احمد رشیدی نژاد: پژوهشگر ژئوپلیتیک

جرقه درگیری مرزی

درگیری‌های مرزی اخیر میان افغانستان و پاکستان، که از تبادل آتش و حملات هوایی تا رویارویی مستقیم نظامی گسترش یافت، بار دیگر عمق شکاف تاریخی و بی‌اعتمادی ریشه‌دار میان این دو همسایه را آشکار ساخت. ماجرا از آنجا آغاز شد که جنگنده‌های پاکستانی با هدف قرار دادن رهبران گروه تحریک طالبان پاکستان(TTP)  وارد حریم هوایی افغانستان شدند. طالبان در واکنش، پاسگاه‌های مرزی پاکستان در استان هلمند را هدف حمله قرار دادند و بدین ترتیب تنش‌ها به سرعت از سطحی محدود به رویارویی گسترده بدل شد. اوج این بحران زمانی رقم خورد که اسلام‌آباد حملات هوایی خود را تا قلب کابل گسترش داد؛ اقدامی که گفته می‌شود با هدف ترور «نور ولی محسود»، رهبر تحریک طالبان پاکستان، صورت گرفت. با این حال، کابل بدون ارائه توضیحی درباره سرنوشت او، پاسخ نظامی خود را در مرزها شدت بخشید؛ پاسخی که تلفات انسانی و خسارات سنگینی برای هر دو طرف به همراه داشت. در پی این درگیری‌ها، که شدیدترین تنش‌ها در سال‌های اخیر توصیف شده‌اند، چندین پاسگاه مرزی در دو سوی خط دیورند یا به تصرف درآمده یا به کلی ویران شد. به گزارش گاردین، نیروهای طالبان مدعی تصرف دو پاسگاه پاکستانی در هلمند شده‌اند؛ ادعایی که مقامات محلی نیز آن را تأیید کرده‌اند. ارتش پاکستان نیز در حملات متقابل خود از توپخانه، تانک و انواع سلاح‌های سبک و سنگین بهره گرفت.

ریشه‌های تاریخی

در سطحی کلان، این سلسله حوادث بازتابی از تنش‌های عمیق‌تر میان کابل و اسلام‌آباد است؛ تنش‌هایی که در ظاهر ریشه در اتهامات مکرر پاکستان مبنی بر پناه دادن طالبان افغان به اعضای تحریک طالبان پاکستان دارد؛ گروهی که بارها خاک پاکستان را هدف حمله قرار داده است. افغانستان کشوری محصور در خشکی است که مرزی به طول دو هزار و ششصد کیلومتر با پاکستان دارد. اسلام‌آباد همواره دولت طالبان را متهم می‌کند که به شبه‌نظامیانی پناه می‌دهد که خاک پاکستان را هدف حمله قرار می‌دهند؛ اتهامی که کابل آن را رد می‌کند. با این حال، آمارها نشان می‌دهد تنها در سال گذشته میلادی حدود ۲ هزار پاکستانی در نتیجه حملات تروریستی جان خود را از دست داده‌اند و پاکستان اکنون در میان کشورهایی قرار دارد که بیشترین آسیب را از تروریسم دیده‌اند. از همین رو، بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که ریشه‌های این بحران به سیاست‌های دهه ۱۹۸۰ بازمی‌گردد؛ زمانی که پاکستان برای مقابله با نفوذ شوروی و سپس مهار هند، گروه‌های تندرو را تجهیز و مسلح کرد. برخی ناظران حتی پا را فراتر گذاشته و با استناد به اسناد تاریخی، سازمان اطلاعات نظامی پاکستان را در شکل‌گیری القاعده و طالبان دخیل می‌دانند؛ اقدامی که طی دهه‌ها با مسلح کردن این گروه‌ها، منطقه را در چرخه‌ای از بحران و ناامنی گرفتار کرده است. به همین دلیل، بحران کنونی را نمی‌توان تنها به روابط پرتنش کابل و اسلام‌آباد محدود کرد. افغانستان سال‌هاست به میدان رقابت قدرت‌های منطقه‌ای بدل شده و هر تحول در آن، بازتابی فراتر از مرزهای دو کشور دارد. در این میان، یکی از بازیگران کلیدی که نمی‌توان نقش او را نادیده گرفت، هند است؛ کشوری که حضور و نفوذش در افغانستان همواره حساسیت و نگرانی عمیقی در پاکستان برانگیخته است.

آینده بحران افغانستان و پاکستان را نمی‌توان تنها در چارچوب روابط دوجانبه این دو کشور فهمید؛ این بحران در بستر گسترده‌تر رقابت‌های منطقه‌ای و ژئوپولیتیک معنا پیدا می‌کند. شاید یکی از کلیدی‌ترین ریشه‌های اصلی این تنش‌ها به دکترین موسوم به «عمق استراتژیک» پاکستان باز ‌گردد؛ دکترینی که بر اساس آن، اسلام‌آباد همواره افغانستان را حیات خلوت خود دانسته و کوشیده است نفوذی پایدار در این کشور داشته باشد. در این باره، ژنرال حمید گل، رئیس پیشین سازمان اطلاعات ارتش پاکستان (آی‌اس‌آی)، در سال ۲۰۱۲ هشدار داده بود: «هند با نفوذ در افغانستان قصد دارد پاکستان را در میان دو جبهه شرق و غرب به دام بیندازد.» همین نگاه امنیتی سبب شده است که اسلام‌آباد حضور هر بازیگر خارجی در افغانستان را تهدیدی وجودی برای خود بداند. در نتیجه، این اظهارات به‌روشنی نشان می‌دهد که چرا اسلام‌آباد حضور هند در افغانستان را نه یک رقابت عادی، بلکه خطری مستقیم برای بقای خود تفسیر می‌کند. در چنین چارچوبی، بازگشت طالبان به قدرت در سال ۲۰۲۱ در نگاه نخست برای پاکستان یک پیروزی راهبردی جلوه کرد. اسلام‌آباد تصور می‌کرد که با روی کار آمدن متحدان قدیمی‌اش، می‌تواند بار دیگر نفوذ خود را در کابل تثبیت کند و افغانستان را به عمق استراتژیک خود در برابر هند بدل سازد. اما این خوش‌بینی چندان دوام نیاورد. زیرا طالبان برخلاف حکومت اول خود (۱۹۹۶-۲۰۰۱) و آغاز دوره دوم قدرت، نه تنها حاضر به تبعیت کامل از پاکستان نشدند، بلکه با پناه دادن یا چشم‌پوشی از فعالیت‌های تحریک طالبان پاکستان (TTP)، تهدیدی مستقیم علیه امنیت داخلی اسلام‌آباد ایجاد کردند. تا جایی که مقامات مختلف پاکستانی از جمله وزیر دفاع این کشور علناً افغانستان را «کشور دشمن» نامیده‌اند. بدین ترتیب، آنچه در آغاز به‌عنوان یک دستاورد ژئوپلیتیک برای پاکستان به نظر می‌رسید، به سرعت به کابوسی امنیتی بدل شد.

نقش هند(رقابت با حاصل جمع صفر)

از دیدگاه تاریخی، هند و پاکستان مدت‌هاست که درگیر یک بازی با حاصل جمع صفر در افغانستان هستند و هر کدام برای تسلط چشم‌انداز سیاسی خود رقابت می‌کند. به دلیل روابط نزدیک طالبان با پاکستان، ارتش و تشکیلات سیاسی هند از زمان تأسیس آن در سال ۱۹۹۴، این گروه را به عنوان یک نیروی نیابتی پاکستان با هدف بیرون راندن هند از افغانستان می‌دیدند. پس از اینکه این گروه پس از حمله آمریکا در سال ۲۰۰۱ از قدرت برکنار شد در ۲ دهه بعدی، هند همچنان حامی اصلی دولت افغانستان که مورد حمایت آمریکا و از نظر بین‌المللی به رسمیت شناخته شده بود، باقی ماند. در این دوره هند با سرعتی چشمگیر به یکی از مؤثرترین بازیگران منطقه‌ای در افغانستان بدل شد. کمک‌های هند که تا سال ۲۰۲۱ به بیش از ۳ میلیارد دلار می‌رسید، در پروژه‌های نمادین و استراتژیک سرمایه‌گذاری شد. سنگ بنای پارلمان افغانستان با هزینه ۹۰ میلیون دلاری هند، جاده استراتژیک زرنج- دلارام با هزینه ۱۵۰ میلیون دلاری، و خط انتقال انرژی سلما از جمله این پروژه‌ها بودند. بنای پارلمان افغانستان نه تنها یک مرکز قانونگذاری، بلکه نمادی از تعهد هند به دموکراسی افغانستان بود. رئیس جمهور پیشین افغانستان، اشرف غنی، در مراسم افتتاحیه گفته بود: «این ساختمان، نماد دوستی پایدار میان دو ملت است». جاده استراتژیک زرنج- دلارام نیز که به طول تقریبی ۲۱۸ کیلومتر است، ضمن اینکه ارتباط حیاتی بندر چابهار ایران را با مناطق مرکزی افغانستان برقرار می‌کند، از وابستگی افغانستان به بنادر پاکستانی خواهد کاست.

با این حال، حضور پررنگ هند در افغانستان بدون هزینه نبود. حمله مرگبار به سفارت هند در کابل در ژوئیه ۲۰۰۸، که بعدها مشخص شد عاملان آن توسط شبکه حقانی آموزش دیده بودند، پیامی روشن به دهلی‌نو داد: حضور در افغانستان هزینه‌بر خواهد بود. ایندرمانی رانی، دیپلمات پیشین هند، در خاطرات خود نوشت: «ما می‌دانستیم که هدف این حملات تنها کشتن دیپلمات‌های هندی نبود، بلکه ارسال پیامی واضح به دهلی‌نو مبنی بر هزینه‌دار بودن حضور در افغانستان بود.» با وجود چنین تهدیدهایی، هند مسیر خود را ادامه داد و علاوه بر سرمایه‌گذاری‌های زیربنایی، سالانه هزاران بورسیه تحصیلی به دانشجویان افغان اعطا کرد. عارف رحمانی، یکی از دانشجویان افغان در دانشگاه دهلی نو، می‌گوید: «ما در هند نه تنها علم می‌آموزیم، بلکه با بزرگ‌ترین دموکراسی جهان آشنا می‌شویم؛ تجربه‌ای که دیدگاه ما را نسبت به حکومتداری تغییر می‌دهد». در این چارچوب، سفر اخیر امیرخان متقی به دهلی‌نو و توافق برای بازگشایی سفارت هند در کابل، برای طالبان گامی در جهت تثبیت مشروعیت و استقلال سیاسی این کشور است. از سوی دیگر، دلایل هند برای حفظ روابط خوب با طالبان، در درجه اول امنیت و به ویژه فعالیت‌های داعش، القاعده و سایر گروه‌های شبه‌نظامی متمرکز بر هند است. طالبان به دهلی اطمینان داده‌ که اجازه نخواهد داد از خاک افغانستان برای فعالیت‌های تروریستی علیه هند استفاده شود، این اطمینان در سفر اخیر توسط متقی در هند تکرار شد. روابط با طالبان همچنین کلید تمایل دهلی برای تعمیق ارتباط با ایران و آسیای مرکزی برای مقابله با نفوذ چین و پاکستان در منطقه است. با وجود تعمیق روابط بین هند و دولت طالبان، هر دو طرف محتاط هستند. روابط آنها به دلیل ملاحظات مربوط به آنچه در گذشته اتفاق افتاده است و همچنین ملاحظات مختلف داخلی و پیامدهای احتمالی خارجی، همچنان تاکتیکی است.  در این باره تحلیلگر هندی همچون هارش وی پنت و شیوام شخاوت تأکید کرده‌اند که طالبان با استفاده از تیرگی روابط خود با پاکستان، می‌کوشند هویتی مستقل تعریف کنند و نشان دهند که دیگر برای بقای خود به اسلام‌آباد وابسته نیستند. چنین همکاری‌ای برای پاکستان به معنای محاصره ژئوپولیتیک خواهد بود.

هراس پاکستان و شکست دکترین عمق استراتژیک

اما برای پاکستان تعمیق این روابط به‌منزله تهدیدی مستقیم تلقی خواهد شد. اسلام‌آباد که همواره افغانستان را بخشی از «عمق استراتژیک» خود می‌داند، اکنون با نگرانی شاهد نزدیکی کابل به رقیب دیرینه‌اش است. در همین حال، عمران خان، نخست‌وزیر وقت پاکستان، در سال ۲۰۲۱ هشدار داده بود: «افغان‌ها هیچ‌گاه تحت سلطه خارجی‌ها نبوده‌اند». این سخن بازتابی از نگرانی اسلام‌آباد نسبت به استقلال عمل طالبان بود؛ نگرانی‌ای که امروز با نزدیکی کابل و دهلی‌نو بیش از پیش پررنگ شده است. طالبان نیز با موضع‌گیری‌هایی چون سخنان ذبیح‌الله مجاهد، سخنگوی این گروه، که گفته بود: «افغانستان از وجود فتنه‌گران پاک شده، اما مراکز جدیدی در خاک پاکستان ایجاد شده است»، نشان داده‌اند که حاضرند در برابر اتهامات اسلام‌آباد موضعی تهاجمی اتخاذ کنند و بار مسئولیت ناامنی‌های منطقه را به دوش پاکستان بیندازند. در واقع، درگیری‌های مرزی اخیر را نمی‌توان صرفاً نتیجه حضور تحریک طالبان پاکستان یا اختلافات دیرینه بر سر خط دیورند دانست. بلکه این تنش‌ها بازتابی از هراس عمیق پاکستان است؛ هراسی که ریشه در نزدیکی روزافزون طالبان و هند دارد. برای اسلام‌آباد، هر گام کابل به سوی دهلی‌نو به معنای تضعیف دکترین «عمق استراتژیک» و افزایش خطر محاصره ژئوپولیتیک است. همان‌گونه که ژنرال میرزا اسلم بیگ در خاطرات خود تأکید کرده بود: «بدون نفوذ در افغانستان، پاکستان در جنگ با هند محکوم به شکست است». این نگرانی‌ها در سطحی گسترده‌تر نیز معنا پیدا می‌کند. رانجان رائو، نویسنده هندی، در کتاب «افغانستان: بازی بی‌پایان» هشدار داده است: «تا زمانی که هند و پاکستان یکدیگر را تهدیدی وجودی بدانند، افغانستان محکوم به ادامه این بازی مرگبار خواهد بود». به بیان دیگر، جنگ امروز در مرزها تنها یک رویارویی نظامی نیست، بلکه سایه‌ای از رقابت ژئوپلیتیک گسترده‌تر است که در آن، هراس پاکستان از نفوذ هند در افغانستان نقشی تعیین‌کننده ایفا می‌کند. همان‌گونه که ملاله یوسفزی، فعال پاکستانی، یادآور شده است: «مرزها انسان‌ها را تقسیم می‌کنند، اما رنج‌ها و امیدهای ما مشترک است». شاید تنها با درک همین حقیقت ساده، رهبران سه کشور بتوانند از چرخه خصومت بیرون آیند و به جای تداوم تقابل، راهی برای همکاری بیابند.

نتیجه‌گیری

بر اساس رویکرد واقع‌گرایی، بحران کنونی افغانستان و پاکستان را باید در چارچوب منافع ملی، موازنه قدرت و رقابت ژئوپلیتیک تحلیل کرد. واقع‌گرایی بر این اصل استوار است که دولت‌ها در محیطی آنارشیک برای بقا و امنیت خود می‌جنگند و هرگونه همکاری نیز در نهایت تابع منافع قدرت‌محور است. در این چارچوب، پاکستان افغانستان را بخشی از «عمق استراتژیک» خود می‌داند و تلاش می‌کند با نفوذ در کابل، موازنه‌ای در برابر هند ایجاد کند. اما بازگشت طالبان به قدرت نه تنها این هدف را محقق نکرد، بلکه با تقویت تحریک طالبان پاکستان (TTP) تهدیدی مستقیم علیه امنیت داخلی اسلام‌آباد پدید آورده است. از سوی دیگر، هند با سرمایه‌گذاری‌های کلان و روابط تاکتیکی با طالبان می‌کوشد جایگاه خود را در افغانستان تثبیت کند و نفوذ پاکستان را مهار نماید. این وضعیت افغانستان را به میدان رقابت با حاصل جمع صفر میان دو قدرت رقیب بدل کرده است. در منطق واقع‌گرایی، چنین رقابتی به‌جای همکاری، به تشدید ناامنی و بی‌ثباتی منجر می‌شود. بنابراین، درگیری‌های مرزی اخیر تنها نشانه‌ای از بحران عمیق‌تر ژئوپلیتیک است؛ بحرانی که تا زمانی که هند و پاکستان یکدیگر را تهدیدی وجودی بدانند، ادامه خواهد یافت. آینده افغانستان در گرو عبور از این منطق تقابلی و حرکت به سوی ترتیبات امنیتی منطقه‌ای است، هرچند واقع‌گرایی نشان می‌دهد تحقق آن بسیار دشوار خواهد بود.