نگاهی اجمالی به حمله امریکا به سوریه
مهدیه معدن نژاد
پژوهشگر موسسه آیندهپژوهی جهان اسلام
تقریبا یکسال از اولین حمله موشکی امریکا به یک پایگاه هوایی متعلق به دولت دمشق- پایگاه الشعیرات واقع در استان حمص- میگذرد که رئیس جمهور امریکا برای دومینبار دستور انجام حملات موشکی جدید علیه مواضع دولتی سوریه را صادر کرد؛ حملهای که بامداد روز شنبه صورت گرفت. همانطور که حمله فروردین ماه گذشته با بهانه استفاده از سلاحهای شیمیایی در منطقه خان شیخون استان ادلب انجام گرفت، بهانه واشنگتن و دو متحد اروپایی آن (یعنی فرانسه و بریتانیا که این کشور را در عملیات نظامی محدود اخیر همراهی کردند) برای هدف قرار دادن مراکز دولتی سوریه نیز استناد به حمله شیمیایی صورت گرفته در منطقه دوما در غوطه شرقی دمشق بود. «جوزف دانفورد»، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا، در نشست مطبوعاتی مشترک خود با وزیر دفاع این کشور درباره جزئیات این حمله اعلام کرد حملات روز شنبه سه موضع را هدف قرار داده است که عبارتند از: اول یک منطقه تحقیقات علمی در دمشق، یک زرادخانه شیمیایی در غرب حمص، و مرکزی که توامان هم زرادخانه شیمیایی است و هم یک پایگاه مهم فرماندهی. اگرچه حملات چند روز گذشته همچون تجاوز هوایی 2017 محدود و هدفمند بود اما در عین حال نقاط افتراقی هم میان این دو موج وجود دارد.
نکته اول این است که برخلاف عملکرد یکجانبهگرایانه سال گذشته، در حمله اخیر بریتانیا و فرانسه هم امریکا را همراهی کردند. هرچند باید توجه داشت (همانطور که خود مقامات اروپایی اذعان کردند) امریکا و شریکانش نخواستند از نیروی نظامی برای تغییر تحولات فعلی جنگ داخلی سوریه استفاده کنند بلکه کماکان بر فشار متحدان دمشق به دولت این کشور برای نشستن پای میز مذاکرات جدی تاکید دارند. به عبارت دیگر همانطور که نخست وزیر بریتانیا و وزیر دفاع امریکا تلاش کردند تا روشن کنند این حمله بیش از هر چیزی جنبه تنبیهی داشته و نه در راستای تغییر رژیم و هدف قرار دادن بشار اسد بوده است. با این وجود این موضوع نباید از نظرها دور بماند که همراهی اروپاییها با واشنگتن به جایگاه این پایتختها از نظر دمشق آسیبی جدی وارد کرد و این امر میتواند در موقعیت آنان برای فرایند صلح طولانی در سوریه تاثیر بگذارد.
نکته دوم این است حتی قبل از حملات شنبه، تقریبا بر همه بازیگران درگیر در بحران سوریه مسجل شده بود که دونالد ترامپ و رهبران اروپایی همراه با او دست به حملهای قریبالوقوع علیه سوریه خواهند زد. هرچند واشنگتن پیش از حمله سال گذشته هم به مسکو درباره قصد خود مبنی بر انجام عملیات نظامی اطلاع داده بود اما هیاهوی رسانهای و بهویژه توییتری شخص رئیس جمهور، چند روز پیش از حملات موشکی اخیر به اندازهای بود که حتی به شایعاتی نظیر فرار اسد از دمشق به یکی از پایتختهای کشورهای متحد خود یا خروج فرماندهان ارشد متحدین از خاک سوریه دامن زد. با این وجود وقتی حملات به صورت محدود صورت گرفت، نه تنها به گمانهزنیها مبنی بر احتمال انجام عملیات گسترده پایان داد بلکه این سوال را مطرح کرد که چرا ترامپ به جای انجام حملات غافلگیرکننده، انجام این حملات را از پیش اعلام نمود؟
اعلام این سیاست که امریکا برنامه یک حمله موشکی قریبالوقوع را در نظر دارد، به نوعی با انتقادات خود ترامپ (در جایگاه نامزد جمهوریخواه انتخابات ریاست جمهوری) از دولت اوباما به خاطر اعلام عملیات قریبالوقوع نظامی در موصل عراق- که آن زمان هنوز در اشغال داعش قرار داشت- مغایرت دارد. هرچند به گفته «کری لی»، استادیار Air War College امریکا، رسانهای کردن عملیاتهای نظامی قریبالوقوع ممکن است بنا به ضرورتهایی صورت بگیرد؛ مثلا انجام این عملیات اعلام میشود تا فرصتی به غیرنظامیان برای ترک مناطق جنگی و در نهایت کاهش تلفات انسانی در نبرد بدهند یا به نوعی از این طریق تلاش میشود تا بر رفتار دشمن در جنگ تاثیر گذاشته شود و احتمال وقوع جنگ کاهش یابد.
این در حالی است که نه تنها حملات موشکی محدود علیه مواضع دولتی مشخص در طبقهبندیهای فوق نمیگنجد بلکه حتی باید گفت اساسا این نوع حملات به عنصر غافلگیری نیاز دارد. در غیر این صورت به نیروهای طرف مقابل اجازه میدهد تجهیزات اساسی، افراد مهم و داراییهای نظامی خود را جابهجا یا از آن محافظت کنند؛ ظاهرا این اتفاق هم در سوریه رخ داد چرا که به ادعای مقامات نزدیک به دولت دمشق، آنها با دریافت هشدار از طرف روسها از چند روز قبل از انجام حملات، پایگاههایی که هدف اتحاد سهجانبه غربی قرار گرفته بود را تخلیه کردند. بنابراین میتوان گفت حمله روز شنبه در طبقهبندی آن دسته از عملیاتهای نظامی قریبالوقوع که به رسانهای شدن نیاز دارد، قرار نمیگیرد. اما توضیح علت این هیاهوی رسانهای پیش از انجام حملات موشکی در ادامه ارائه خواهد شد.
نکته سوم این است که احتمالا ناظران داخلی و خارجی سیاستهای امریکا در قبال سوریه دیگر به این باور قطعی رسیدند که دولت ترامپ فاقد یک استراتژی منسجم در رابطه با بحران داخلی این کشور است. به عبارت دیگر دولت ترامپ هم خیلی زود با بنبست دولت سابق این کشور روبهرو شد: مقامات امریکایی اهدافی نظیر سرنگونی بشار اسد، مهار نفوذ ایران و روسیه در سوریه، حفظ امنیت شریکان خود و در راس آنان اسرائیل، و البته عدم به قدرت رسیدن گروههای اسلامگرا و افراطی در دمشق در ذهن دارند اما این اهداف با ارزیابیهای کلان این کشور نسبت به واقعیتهای خاورمیانه- که به نظر میرسد دیگر منحصر به یک فرد یا یک حزب نیست بلکه مورد اقبال اغلب الیتها و ساختار امریکا است- سازگاری ندارد.
همانطور که دونالد ترامپ در جریان سخنرانی خود درباره سوریه به نکات مهمی اشاره کرد که به نوعی یادآور سیاستهای خاورمیانهای دولت سابق امریکا است. ترامپ هم به صراحت اعلام کرد که «جان و پول آمریکاییها صلح و امنیتی پایدار در خاورمیانه ایجاد نمیکند… ما تلاش میکنیم تا آن را بهتر کنیم اما اینجا یک مکان مشکلدار است. آمریکا یک شریک و یک دوست است اما سرنوشت این منطقه در دستان مردم آن است». به علاوه او تاکید نمود که تحت هیچ شرایطی قصد حضور نامحدود در خاک سوریه را ندارد. به هر حال تحلیلهای مختلف امریکایی به نقل از منابع آشنا با برنامهریزی دولتی میگویند به نظر نمیرسد که خود رئیس جمهور هم مطمئن باشد که چه میخواهد چرا که به نوعی بین رضایت ناشی از عمل جسورانه و ترس از افتادن در باتلاق خاورمیانه گیر افتاده است.
نکته چهارم چرایی انجام این حملات در این زمان است. فارغ از این بحث که اساسا متهم کردن دولت اسد به دست داشتن در حمله شیمیایی دوما، آن هم در زمانی که نیروهای مسلح در حال تخلیه شهر هستند و دمشق دست بالا را در میدان نبرد دارد، تا چه حد به واقعیت نزدیک است، این سوال در ذهن تحلیلگران شکل میگیرد که چرا واشنگتن این زمان را به نشان دادن واکنش نظامی به حمله ادعایی انتخاب کرد؟ به این سوال میتوان از دو جهت پاسخ داد: اول اینکه این حمله را در چارچوب عملیاتهای به اصطلاح «انحرافی» طبقهبندی کنیم. طبیعتا پرونده تبانی کمپین انتخاباتی ترامپ با روسیه که در کنار دیگر مسائل داخلی به نوعی کاخ سفید را با چالشهایی روبهرو ساخته، میتواند بر روی پایگاه مردمی حامی رئیس جمهور تاثیر بگذارد. اساسا اینکه روسای دولتها در هنگام مواجه شدن با بحرانهای داخلی به واکنشهای نظامی خارجی (محدود یا وسیع) روی میآورند، به اصلی آشنا در تجزیه و تحلیل سیاست خارجی کشورها تبدیل شده است. اما دومین مسئله که به نوعی با نکته نخست مرتبط است را میتوان در واکنش عجولانه شخص ترامپ جستجو کرد. به تعبیر بهتر، رئیس جمهور برای نشان دادن فاصله خود با کرملین از یک طرف و ابراز تفاوت با سلف خود در برخورد با عامل ادعایی حمله شیمیایی، فرصت را مناسب دید تا واکنش نشان دهد. در واقع به نوعی انجام عملیات محدود (و به نوعی بدون نتیجه ملموس میدانی) در پاسخ به تهدیدات زودهنگام و تا حدی مشورتنشده ترامپ بود. به عبارت دیگر شاید اگر آن تهدیدات توییتری از جانب رئیس جمهور صورت نمیگرفت، حتی واکنش نظامی هم به حمله ادعایی شیمیایی نشان داده نمیشد اما بعد از انجام تهدیدات، ترامپ برای نشان دادن فاصله خود با اوباما به هر قیمتی به پایبند ماندن به «خط قرمز» و وارد کردن «هزینه سنگین» به دمشق نیاز داشت.
در نهایت میتوان گفت اولا برخلاف پیشبینیهایی که با تکیه بر تهدیدات توییتری دونالد ترامپ صورت گرفت، حملات موشکی علیه مواضع دولتی سوریه همچون عملیات نظامی علیه الشعیرات محدود و هدفمند بود. بنابراین در درجه نخست افشای عملیات قریبالوقوع با رعایت ضرورت اصل غافلگیری در عملیات بامداد شنبه، سازگار نبود. همانطور که گفته شد میتوان این عدم ناسازگاری را در دلایل سیاسی جستجو کرد. ثانیا این عملیات گرچه تاثیر بنیادین بر وضعیت میدانی سوریه نداشت اما به نوعی این نکته را ثابت کرد که دولت ترامپ فاقد استراتژی منسجم در قبال سوریه است. درحالیکه این دولت، نیاز به واکنشی شدیدتر در سوریه را برای مهار ایران و حتی روسیه احساس میکند اما در عین حال نسبت به درگیر شدن در باتلاق خاورمیانه از یک طرف و تقابل مستقیم با روسیه از طرف دیگر محتاط است. ثالثا پر بیراه نیست اگر بگوییم حمله اخیر نه تنها سوریه را در مسیر حل بحران قرار نداد بلکه کماکان سوالات و ابهامات مهمی را به جا گذاشت؛ هنوز مشخص نیست که ترامپ و حتی متحدان اروپایی آن چه سیاستی در قبال آینده سیاسی اسد در نظر دارند یا میخواهند چگونه به تعبیر خود با نفوذ ایران در سوریه مقابله کنند یا چه برنامهای برای مقابله با روسیه دارند که احتمالا بیش از هر زمان دیگری از پایان جنگ سرد به تهدیدی مشترک تبدیل شده است؟