نفوذ روسی – ایرانی در خاورمیانه… زمینه ها و ابزارهای آن/ بهمن شمسی

 

                                                      

نفوذ روسی ایرانی در خاورمیانه… زمینه ها و ابزارهای آن

مترجم: بهمن شمسی

 

ابعاد قدرت گیری روسیه و ایران و نگرش و مواضع دولت ها

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی؛ نظام بین المللی از حالت دو قطبی خارج و به نظام تک قطبی بدل گردید، و ایالات متحده آمریکا بدون رقیب در صدر قدرت های بزرگ قرار گرفت و این نقش آمریکا، پس از حملات 11 سپتامبر 2001، تقویت شد و موضوع مبارزه با تروریسم، پس از برطرف شدن خطر “کمونیسم جهانی”، به عنوان اولویت نخست مطرح گردید، که از نتایج این اولویت، جنگ های افغانستان و عراق بود.

نقش یگانه و یک جانبه گرایانه ایالات متحده آمریکا، که رئیس جمهور وقت این کشور یعنی “جورج بوش پسر”  بین سال های (2001-2009) آن را بنیان گزارد، با روی کار آمدن باراک اوباما و انتخاب ایشان به عنوان رئیس جمهور آمریکا از سال (2009-2016) پایان یافت؛ همچنان که اصل “آیزنهاور” که برای مدت 4 دهه، کشورش را در رأس قدرت های بزرگ و تأثیر گذار در خاورمیانه قرار داده بود نیز پایان یافت. به موجب این اصل، شوروی ها عموما از دسترسی به آب های گرم مدیترانه  و به طور ویژه منطقه  خاورمیانه از سال 1957 منع شدند. این امر در راستای حفاظت از منافع حیاتی غرب در این منطقه حساس و سرشار از نفت و گاز طبیعی صورت می گرفت. اما سیاست اوباما، که تمرکز بر اوضاع داخلی و با هزینه کرد در عرصه سیاست خارجی همراه بود، منجر به ظهور  و بروز قدرت های منطقه ای و بین المللی رقیب برای آمریکا گردید.

ابعاد افزایش قدرت روسیه و ایران

روسیه در تلاش است تا نفوذ خارجی خود را تقویت و جایگاه سابق خود در عرصه بین المللی که در دوران جماهیر شوروی از آن برخوردار بود را زنده کند؛ و در همین راستا و به منظور تحقق این هدف، از بکارگیری هیچ ابزاری فروگذار نکرده است. یکی از ابزارهای استراتژیک آن، بکارگیری منابع انرژی و تجارت اسلحه و بهره برداری از قضیه مذهبی به عنوان نماینده و حافظ مسیحیان ارتودکس است که همه اینها، در خدمت تقویت قدرت سیاسی روسیه  و گسترش آن به مناطق اطراف این کشور، مانند خاورمیانه و آسیای میانه قرار دارند. از مهم ترین موفقیت ها، که باعث تشجیع مسکو به توسعه جاه طلبی های منطقه ای شده است، می توان به منکوب کردن گرجستان، ورود به جبهه اوکراین و تسلط کامل بر شبه جزیره کریمه تا دخالت نظامی در سوریه به رغم هزینه های زیاد سیاسی و نظامی آن اشاره کرد که با هدف نجات دولت سوریه صورت گرفت. در این جا یک سؤال مطرح می شود: آیا مسکو امکان بهره برداری از دستاوردهای این موفقیت های سیاسی و اقتصادی را دارد؟

اصرار ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه بر حفاظت از نفوذ کشورش در خارج از مرزهای این کشور، وی را به جستجوی متحدین اقتصادی فراتر از متحدین سیاسی وا داشته است؛ در همین راستا به منظور تسلط بر بازار اروپا، در تلاش است تا به رقابت با لوله های نفت و گاز شرق به رقابت بپردازد و با بهره برداری از حالت واگرایی و تنافر موجود میان دولت های منطقه، به سهم قابل توجهی از قراردادهای نفت و گاز اقلیم کردستان عراق، ایران و سوریه دست پیدا کند. بعد از اینکه روسیه به بازیگر اول در بحران سوریه بدل شد؛ تلاش کرد تا نفوذ خود را به سمت دولت های عربی حوزه خلیج فارس توسعه دهد و به همین منظور در برابر حل بحران سوریه، با این کشورها توافقنامه هایی را به ارزش میلیاردها دلار منعقد کرد. همچنین همکاری های نظامی و تجاری خود با مصر را تقویت کرد و کوشید تا راه هایی را برای ورود به بحران لیبی ایجاد کند.

 از سوی دیگر، ایران یک قدرت منطقه ای است که نمی توان آن را نادیده گرفت ؛ این کشور، از دوره شاه عباس اول صفوی(1629-1571) از روابطی تاریخی و مستحکم با غرب برخوردار بوده و این روابط تا دوره محمدرضا شاه پهلوی نیز استمرار داشته است. و به رغم دشمنی های اعلانی از جانب غرب علیه ایران، اما تحولات سیاسی اخیر در منطقه خاورمیانه، حکایت از نزدیکی سیاست ها و منافع آمریکا و ایران در برخی مواقع و موضوعات دارد. واشنگتن جنبش سنی مذهب طالبان و نظام حکومت صدام حسین را سرنگون کرد، در حالی که هر دوی این ها در نقشه منطقه، دشمن ایران محسوب می شدند. همچنین اقدامات آمریکا در طول اشغال عراق در سال 2003 منجر به تقویت نفوذ ایران و متحدین آن( احزاب شیعه) در عراق شد. همچنین امضای توافقنامه هسته ای، به ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای، نقش و جایگاه ویژه ای در تحولات منطقه بخشید و نفوذ ایران را در لبنان با کمک حزب الله و در یمن از طریق جماعت الحوثی  و در سوریه با پشتیبانی از بقاء نطام سیاسی این کشور، تقویت شد.

تحریم های بین المللی تحمیل شده بر تهران و سیاست های اوباما، نزدیکی و تقویت روابط ایران و روسیه  در زمینه های اقتصادی، تجاری، علمی و نظامی را در پی داشت و منجر به اجرای برنامه هسته ای ایران با حضور کارشناسان روسی گردید. روسیه در صحنه سوریه برای تحمیل و تثبیت سیاست امر واقع، به نیروهای نظامی مورد حمایت ایران و متحدین این کشور اتکاء کرده بود و فشارهای رو به افزایش آمریکا و اروپا بر دو کشور ایران و روسیه، آن دو را به سمت گسترش دایره فعالیت ها و همکاری های مشترک میان خود و همچنین با دیگر کشورهای همسایه سوق داد. آخرین این فعالیت ها به دوم ماه نوامبر سال جاری و نشست همکاری رؤسای جمهور ایران، روسیه و آذربایجان در تهران بر می گردد. به رغم تحرکات رسانه ای؛ محور این دیدار سه جانبه، منحصر به تقویت همکاری های اقتصادی و تجاری در حوزه انرژی، تجارت خارجی و ارتباطات و قضایای مربوط به مبارزه با قاچاق مواد مخدر و تجارت غیر قانونی اسلحه، قاچاق انسان و جرائم الکترونیکی و یادآوری این نکته بود که همکاری بازرگانی در صورت تحقق، باید بر پایه ارز رایج سه کشور باشد.

بحث های مربوط به تقسیم آب دریای خزر به منظور استخراج ثروت های طبیعی آن، اختلافات مرزی و نفوذ آمریکا و اسراییل در آذربایجان، ارتیاط ایران به درگیری ” ناگورنو قره باغ” و تفاوت زیاد میان نظام های حاکم بر دو کشور( ایران یک دولت دینی است در حالی که آذربایجان یک دولت سکولار وابسته به غرب)، و اختلافات روسیه و ایران در موضوع تشکیل فدرالیسم کردی در سوریه، سبب شده است تا تحقق اهداف مربوط به  همکاری های استراتژیک میان این سه کشور در هاله ای از ابهام قرار گیرد.

بلند پروازی دو کشور و موضع بین المللی

روسیه در تلاش است تا با تقویت نفوذ خود درانتخابات آتی ریاست جمهوری، تأثیر تحریم های بین المللی را در هم بشکند؛ ایران به پشتیبانی سیاسی روسیه برای مقابله با مواضع دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا در قبال برنامه هسته ای خود نیاز دارد؛ در حالی که آذربایجان در قضیه ناگورنو قره باغ” روی مسکو حساب باز کرده است.

می توان گفت که روابط روسیه ایران، بیش از آن که بر پایه همکاری های استراتژیک باشد، رابطه ای مبتنی بر منافع متقابل است؛ به طور مثال زمانی که به خاطر برنامه هسته ای ایران، تحریم های بین المللی بر این کشور تحمیل شد، مسکو با اجرای تحریم ها موافقت کرد، چرا که وعده هایی مبنی بر حق استفاده از بندر اوکراین در ساحل دریاس سیاه برای مدت 25 سال دریافت کرد، همچنین دولت های غربی به روسیه قول دادند که به منظور کاهش اعتراضات روسیه، از پذیرش اوکراین در سازمان ” ناتو” خودداری کنند.

ظهور روسیه جدید و قدرتمند، موجب نگرانی غرب به طور عام، و نگرانی اتحادیه اروپا به طور خاص گردید، به گونه ای که ظهور ” نازی” در جریان جنگ دوم جهانی، که هزینه ای بالغ بر جان بیش از 60 میلیون انسان را در پی داشت، به آنها یادآور شده است. پاسخ غرب، با تحمیل تحریم های شدید بر موسکو تبلور یافت، که این امر منجر به بحران اقتصادی شدید در روسیه شد و تقریبا نرخ ارز این کشور را تضعیف کرد. همچنین از ابزار نفت نیز برای فشار بر روسیه استفاده شد که با کاهش شدید وبی سابقه قیمت ” طلای سیاه”، روسیه از درآمدهای بسیار مهمی در زمینه نفت محروم شد.

اما در مقابل، تا کنون هیچ سیاست خارجی و یا دفاعی مهمی از جانب اتحادیه اروپا که بتواند نقش اصلی را در نظام بین الملل فعلی بازی کند و  از بلند پروازی ایران و روسیه ممانعت بعمل آورد را شاهد نبوده ایم؛ بلکه مواضع دولت های اروپایی در قبال بحران های جهانی، نظیر اشغال عراق توسط آمریکا و انقلاب های عربی و بحران های اقتصادی در برخی دولت های اروپایی، کاملا متضاد و متفاوت بوده است.

بی ثباتی سیاست های ” ترامپ” رئیس جمهور آمریکا سبب شده است تا رهبران کشورهای اروپایی، برای نخستین بار نسبت به آینده روابط خود با واشنگتن به فکر فرو روند، و به رغم وجود پیمان ناتو، به دنبال خوداتکایی در مسائل امنیتی و دفاعی باشند؛ تلاش هایی جدی نیز برای تشکیل صندوق بین المللی پول که ویژه اتحادیه اروپا بوده و واشنگتن در آن حضور ندارد، صورت گرفته است. به همین دلیل، مسکو در تلاش است تا از این تضاد، به  نفع خود و  به منظور در هم شکستن تحریم های تحمیلی، بهره برداری لازم را به عمل آورد.

همچنین، ما نمی توانیم که استراتژی جدید آمریکا را این گونه تشریح و توصیف کنیم که صحنه را رها کرده، خاورمیانه را نادیده گرفته و یا آن را به روسیه واگذار کرده است، بلکه استراتژی آمریکا عبارت است از تغییر اولویت ها و انتقال از خاورمیانه به شرق دور، برای محدود کردن کشور چین، چرا که چین اخیرا به عنوان اولین طلبکار مالی از آمریکا شناخته می شود و یک قدرت اقتصادی جهانی محسوب می شود که به تدریج در تلاش است تا با بکارگیری دیپلوماسی اقتصادی، بر بازارهای جهانی تسلط یابد، بازارهایی که در گذشته به طور انحصاری تحت سیطره آمریکا یی ها قرار داشت.

سیاست خاورمیانه ای آمریکا، آن گونه که برخی اشخاص بر اساس رفتارهای رؤسای جمهور آمریکا تحلیل و توصیف می کنند، مبهم و متناقض نیست، برای اینکه سیاست خارجی این کشور توسط دستگاه ها و ابزارهای قانونی مدیریت می شود و صرفا تابع تصمیمات فردی رئیس جمهور نمی باشد. یقینا، به رغم تفاوت در نحوه پیگیری و محقق ساختن منافع آمریکا، از دولتی به دولت دیگر، اما حفاظت دائمی از منافع آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه،  رویکرد اساسی دولت های ایالات متحده آمریکا محسوب می شود.

به دلیل فقدان اعتماد متقابل، وجود چند قطب سیاسی  بین المللی، یک ضرورت فوری برای کشورهای خاورمیانه محسوب می شود، بنابراین ورود کشورهایی نظیر روسیه و دولت های اتحادیه اروپا، برای منافع منطقه مهم است، البته به شرط اینکه سیاستمداران روس متقاعد شده باشند که تأمین منافع آنها از منظر حمایت از نظام سوریه، نمی تواند مبنایی برای استراتژی بلند مدت این کشور در منطقه خاورمیانه باشد.

مضاف بر این؛  اساس و پایه ایجاد روابط قوی و محکم با دو جهان اسلام و جهان عرب، مستلزم احترام متقابل به منافع دولت ها و گرایشات ملت های آنهاست؛ تحقق این امر منجر به ثبات داخلی بیشتر در روسیه و ایران و کل منطقه خاورمیانه خواهد شد. و لازم است که دولت ها متوجه باشند که بدون تحقق صلح، امنیت و ثبات؛ تقسیم حوزه نفوذ و نفت و گاز، میان دولت های صاحب سلطه و یا تأثیر گذار در منطقه خاورمیانه و آسیای میانه، برای بهره مندی از ثمره این نفوذ کفایت نمی کند.

 

منبع: الجزیره

عارف العبید؛ متخصص امور بین الملل در منطقه بالکان و خاورمیانه