موانع تقسیم قدرت در خاورمیانه
موسسه آینده پژوهی جهان اسلام
جوامع در منطقه خاورمیانه پراکنده و تقسیم شده است. این منطقه شامل جوامعی است که یکی از مشخصه اصلی آن تنوع جمعیتی بر اساس گروه بندی های مذهبی، زبانی، قومی و غیره است. در این جوامع گروه های قومی، نژادی و مذهبی حول محور هویت مشترک خود سازماندهی شده و در جهت سود رسانی برای اعضای گروه خود تلاش می کنند. در تلاش برای به دست آوردن قدرت و رفاه بیشتر آنها به پیوندهای فرهنگی چنگ می زنند که نشات گرفته از مجموعه ای از ارزشها و آداب و رسوم، یک حس مشترک از سرنوشت و سنتهای تاریخی است. رقابت در اینگونه جوامع امری عادی است و به طور مرتب برای به دست آوردن اهداف مختلف و به ویژه قدرت رخ می دهد. گاهی این رقابت منجر به شکل گیری سطح بالایی از اختلاف و خشونت می شود که معمولا در صورت تداوم به ایجاد جنگ داخلی می انجامد. جنگ داخلی به عنوان یک اختلاف خشونت آمیز تلقی می شود که در مقیاسی بزرگ انجام می شود، پایدار است و معمولا جنبه سیاسی دارد. این پدیده در داخل یک کشور و عمدتا میان گروه های بزرگ از ساکنان و یا شهروندان یک کشور برای انحصار بر یک منفعت خاص که می تواند قدرت باشد اتفاق می افتد. نمونه های زیادی از این جنگهای داخلی در جوامع خاورمیانه وجود داشته است. با این حال پس از شکل گیری بهار عربی در منطقه خاورمیانه تعداد این جنگ ها افزایش داشته است که درکشورهایی مانند سوریه، یمن همچنان ادامه دارد. مسئله اصلی در این گونه جوامع این است که از چه طریقی می توان سطح این خشونت ها را کاهش داده و یا بتوان سازوکاری را در نظر گرفت که از طریق آن رقابت گروه های مختلف برای مقاصد گوناگون منجر به اختلاف نشود. از آنجایی که در بسیاری از جوامع خاورمیانه رقابت اصلی در جهت دستیابی به قدرت است اندیشمندان معمولا تقسیم قدرت را پیشنهاد می دهند. این افراد عقیده دارند که تقسیم قدرت، عملی ترین و دموکراتیک روش برای مدیریت درگیریها در جوامع تقسیم شده است. در اصل، تقسیم قدرت به گروه های متضاد این امکان را می دهد تا الگوهای دیرینه خصومت و تبعیض را اصلاح کنند، و جامعه ای عادلانه تر و پایدار برای همه ایجاد کنند. تقسیم قدرت از این باور ناشی می شود که تنها راه حصول اطمینان از صلح، ثبات و دموکراسی، آوردن نخبگانی از گروه های مختلف جامعه در داخل یک چارچوب مشترکی از دولت و یا حکومت است. از نظر نهادی، روش های مشخصی هم برای تحقق تقسیم قدرت دموکراتیک وجود دارد. به عنوان مثال می توان به دولت ائتلافی، نمایندگی، فدرالیسم، استقلال عملکردی و حتی ساختارهای فراملی از طریق یک پیمان و یا قرار داد اشاره کرد. تقسیم قدرت سیاسی اغلب چهار عنصر اصلی دارد:
1. دولت ائتلافی (با مشارکت احزابی از اقشار مختلف جامعه در ائتلاف قوه مجریه)
2. تناسب در سیستم رأی دهی و قانونگذاری؛ نمایندگی گروهی مناسب در کل بخشهای دولتی
3. حق وتو اقلیت
4. استقلال گروهی (مفهومی یا سرزمینی)
در زمینه اثربخش بودن این تقسیم قدرت تحلیلگران حتی به نمونه های نسبتا موفق در منطقه نیز اشاره می کنند. به عنوان مثال آنها عقیده دارند که با شروع بهار عربی در خاورمیانه لبنان برخلاف سایر کشورهای این منطقه مانند سوریه و یمن، لیبی توانست ثبات داخلی خود را حفط کند، که این امر تا حد زیادی ناشی از تقسیم قدرت در لبنان بود چرا که با شروع تحولات در منطقه دولت لبنان با تقویت فرایندهای مشورتی بین المللی و تضمین همکاری بین ارتش، سازمان های امنیتی و حزب الله لبنان سعی در ایجاد ثبات درکشور داشت. به همین دلیل بود این کشور توانست با برخی از چالش های بیرونی، مانند برخوردهای مسلحانه بین شبکه های اسلامگرا از سوریه و ارتش لبنان و هجوم بیش از یک میلیون آواره سوری به این کشور، مقابله کند. حتی در سال 2013، اعلام رسمی حزب الله مبنی بر درگیری نظامی خود در جنگ سوریه موجب تنش های سیاسی و اقدامات تلافی جویانه به رهبری امام احمد آل اسیر در خاک لبنان شد. با این حال، قیام اسیر توسط ارتش لبنان با موفقیت سرکوب شد، و درگیری نظامی حزب الله در سوریه منجر به اختلاف در مقیاس کامل در لبنان نشد. با این حال به غیر از مورد لبنان که نوع تقسیم قدرت در آن نیز مورد بحث است در بسیاری دیگر از جوامع خاورمیانه تقسیم قدرت به صورت نامتوازن است و این عدم توازن چالش های زیادی را به همراه داشته است. به عنوان در برخی کشورها این عدم توازن باعث شده است که برخی افراد و یا خاندان برای بیش از چند دهه در راس قدرت باشند. در کشورهایی مانند سوریه و یمن باعث جنگ داخلی شده است، در کشوری مانند عراق باعث شده است که دولتهای مختلف در تشکیل کابینه ناموفق باشند. در کشوری مانند افغانستان این عدم توازن در قدرت در ماه های اخیر منجر به این شد که دو دولت به طور همزمان اعلام موجودیت کنند که هر کدام خود را قانونی و دیگری را مشروع می دانستند. بنابراین سوال اصلی این است که آیا در جوامع تقسیم شده خاورمیانه تقسیم قدرت امکان پذیراست ؟ و اگر تقسیم قدرت امکان پذیر است چرا تا کنون این امر به درستی محقق نشده است ؟
در پاسخ به این سوال استدلال بر این است که هر چند به لحاظ نظری تقسیم قدرت در خاورمیانه ای که از قضا جوامع آنهم تقسیم شده هستند راهکاری مطلوب به نظری می رسد اما در مقام عمل پیاده سازی چنین امری به صورتی که همه بخش های جامعه بتوانند سهمی از قدرت سیاسی داشته باشند و یاحداقل اینکه گروه های اصلی جامعه به صورت عادلانه از قدرت برخوردار باشند امکان پذیر نیست و یا حداقل تجربه تاریخی منطقه در عصر معاصر نشان داده است که این تقسیم قدرت به درستی صورت نگرفته است. دلایل مختلفی هم برای این فقدان وجود دارد. اولین دلیل این است که قدرت در منطقه خاورمیانه امری مورثی است و یا حداقل این چنین تلقین شده است. این ویژگی موروثی بودن قدرت باعث شکل گیری نوع خاصی از ساختارهای سیاسی در منطقه شده است که به تعبیر ماکس وبر می توان از آن به عنوان پاتریمونیالیسم نام برد. پاتریمونیالیسم نوعی حاکمیت سیاسی سنتی است که در آن یک خاندان پادشاهی، قدرت را از طریق دستگاه عریض و طویل اداری و به شکل اجبار آمیز اعمال می کند. ویژگی معرف دولت پاتریمونیال از نگاه وبر اتکای آن به وفاداری شخصی و سیطره مناسبات شخصی بر ساختار دولت است. بنابراین در چنین ساختاری تقرّب فيزيكي به حاكم مهمترين عامل براي توزيع پست ها، مناصب، مشاغل و عناوين رسمي است. اقوام، اقربا و دوستان موقعيت ممتازي دارند و حلقه اي در حاكميت وجود دارد كه هركس بتواند خودش را به آن برساند به قدرت میرسد. با توجه به وجود چنین ساختاری بسیاری از کشورهای خاورمیانه تقسیم قدرت در همه بخشهای جامعه را امری مطلوب نمی دانند و حتی آن را در تضاد با مبنای فکری خود می دانند.
عامل دوم سهمی خواه بیش از اندازه گروههای سیاسی مختلف در جوامع خاورمیانه است که مانع از توزیع متناسب قدرت می شود. این فرایند معمولا در وهله ی اول به کارشنکنی در شکل گیری یک چارچوب مشترک برای اداره کشور می شود و در مرحله بعد در صوررت شکل گیری چنین ساختاری مانع از اجرای درست آن می شود. جدیدترین نمونه این پدیده را در عراق شاهد بودیم که در آن بعد از استعفای عادل عبدالمهدی، محمد توفیق علاوی مامور تشکیل دولت در عراق شد که ناکام ماند. یکی از عمدهترین دلایل این عدم موفقیت سهم خواهی بیشاز اندازه برخی گروه های سیاسی در عراق بود. ماجد غماس نماینده مجلس اعلاء عراق در ایران درباره استعفای محمد علاوی عقیده دارد که زیاده خواهی برخی از گروه های سیاسی و تن ندادن ایشان به این خواسته ها، همچنین مساله ادامه روند سهم خواهی که اساس مشکلات در کنونی عراق به شمار می آید باعث شد ایشان اعلام کند که قادر به تشکیل دولت نیست. از سوی کردها و سنیها خواسته هایی وجود داشت. در واقع مسئله اصلی و یا مانع مهم در توفیق نامزدها برای تشکیل دولت در عراق، اختصاص سهم هایی از وزارتخانه های دولت عراق به جریانات قومی و مذهبی در عراق است. این پدیده منحصر به عراق نیست و در بسیاری دیگر از کشورها نیز یکی از چالشهای اساسی برای تقسیم قدرت است.
عامل دیگر در عدم تقسیم قدرت و یا توزیع مناسب آن نفوذ و دخالت قدرت های خارجی است که مانع از عملکرد مناسب ساختارهای سیاسی در کشورهای خاورمیانه میشود. مهم ترین خواست این کشورهای خارجی ابقا و یا روی آوردن گروه های سیاسی است که موافق اهداف و منافع منطقه ای آنها بوده و یا حداقل اینکه نسبتا به آنها رویکرد تهاجمی نداشته باشند. در جهت دستیابی به این امر این کشورها از ابزارهای مختلفی مانند مداخله نظامی؛ ایجاد اختلال در فرایند انتخابات؛ حمایت مادی و معنوی پنهان و یا آشکار از گروههای سیاسی خاص، و غیره استفاده میکنند. مروری بر برخی اقدامات آمریکا در منطقه خاورمیانه بعد از تحولات 2010 در این منطقه گویای این امر است. به عنوان مثال در مراحل اوليه انقلاب مردمي در مصر، ضمن با ثبات خواندن کشور مصر، از حسني مبارک دعوت کرد تا اصلاحات را انجام دهد اما پس از نا امیدی از وی تلاش نمود تا ضمن حفظ ساختارهای سیاسی قبلی از انتقال قدرت به طنطاوی حمایت کند.حمایت از احزاب سکولار در انتخابات تونس یکی از مهم ترین ابزارهای آمریکا برای مداخله در تحولات سیاسی این کشور بود. حمایت آشکار از سرکوب انقلابیون در بحرین و موافقت با حضور نظامی عربستان سعودی و برخی کشورهای حوزه خلیج فارس به منظور خاتمه دادن به اعتراض های مردمی موضع اصلی آمریکا در مقابل قیام های مردمی این کشور بود. در یمن نیز پس از قطع امید از اصلاحات مورد نظر از سوی دولت صالح آمریکا به طور مخفیانه سیاست خود را د مورد این کشور تغییر داده و با کمک عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای منطقه زمینه انتقال قدرت از دیکتاتوری یمن به معاونش را فراهم کرد. همچنین در جریان این تحولات کشورهای غربی و به ویژه ایالات متحده تلاش های زیادی برای تجهیز و مسلح سازی گروههای مخالف دولت در سوریه و لیبی انجام دادند. آمریکا تلاش داشت از طریق ادغام مخالفان و آنها را به نیروهای نظامی قدرتمندی تبدیل کند که قادر به مقابله با دولت و انجام مبارزات ضد دولتی باشند. ایالات متحده همچنین در مورد این کشورهای از قدرت نرم نیز استفاده می کرد. به عنوان مثال کنفرانس بین المللی “دوستان سوریه” یک گروه تماس متشکل از کشورها و نهادهای بین المللی غرب بود. با استفاده از نشست های آن تلاش داشتند فرایند انتقال قدرت در سوریه را سرعت ببخشند.