امیل آودالیانی، اندیشکده بگین سادات
(ترجمه رحمان حبیبی؛ دانشآموخته کارشناسیارشد روابط بینالملل دانشگاه شهید بهشتی)
با وجود آنکه ایران، روسیه و ترکیه دربارۀ برخی از مسائل منطقهای با یکدیگر اختلافنظر دارند، موضوعات متعددی همچون جنگ در سوریه، تروریسم و افراطگرایی و بهویژه سیاست اجبار آمریكا، این سه کشور را برای همکاری در کنار یکدیگر قرار داده است؛ بهطوری که افزایش این همکاری میتواند در مقابله با چالشها و کاهش نقش و نفوذ آمریکا در منطقه و افزایش نقشآفرینی این سه کشور مؤثر واقع شود. بهدنبال شکلگیری این تعاملات، مؤسسۀ بگین- سادات با انتشار یادداشتی مدعی شده است ایران، ترکیه و روسیه در حال ایجاد مدل جدیدی از روابط دوجانبه هستند. این روابط نشان میدهد که آنها میتوانند نفوذ غرب را محدود کنند و در عین حال از وابستگی به یکدیگر جلوگیری نمایند. در این یادداشت آمده است که این ترکیب از منافع متقابل و متناقض که مشخصۀ مدل اوراسیایی جدید روابط دوجانبه است، محصولی از نظم جهانی در حال تغییر محسوب میشود. با توجه به اهمیت این موضوع و لزوم شناسایی کموکیف روابط ایران، روسیه و ترکیه، ترجمۀ یادداشت مذکور میتواند مفید باشد.
تمایل غربیها برای قراردادن ایدۀ همکاری بین کشورها تحت چتر هنجاری و اصولیِ مشخص باعث شده است تحلیلگران و صاحبنظران، توصیفی نادرستی از همکاریهای روسیه، ترکیه و ایران بهعنوان اتحاد داشته باشند. در واقع، آنها تعامل بین سه کشور محوری و مؤثر اوراسیا را هم دستکم گرفتهاند و هم اغراقآمیز جلوه میدهند.
این بازیگران اتحادی تشکیل ندادهاند؛ بلکه واقعیت چیز دیگری است. آنها همکاری میکنند، رقابت میکنند، از یکدیگر کمک میگیرند و هرطور که صلاح بدانند، به یکدیگر پشت میکنند. این نوع تعامل بسیار شبیه به کنسرت قدرتهای اروپایی در قرن نوزدهم است که در آن، بیاعتمادی گسترده بود؛ اما با وجود این، قدرتها مایل بودند که در صورت لزوم، نقاط مشترک را پیدا کنند و به توازن برسند تا از تحمیل ارادۀ یک قدرت به قدرتهای دیگر جلوگیری نمایند. آنها همچنین این اعتقاد را داشتند که تغییر نظم جهانی چیزی است که باید از آن ترسید.
تهدیدهای متعددی همچون جنگ در سوریه، تروریسم و افراطگرایی و تا حدودی جداییطلبی کُرد (روسیه نیز همانند آنکارا و تهران نگرانیهایی دراینباره دارد)، ایران، ترکیه و روسیه را به هم نزدیک کرده است. از همه مهمتر، فشار آمریكا نیز به درجات مختلف بر هریك از این سه قدرت تأثیر گذاشت تا همکاری خودشان را برای مقاومت در برابر نظم جهانی لیبرال افزایش دهند. این سه بهدنبال بازسازی نظم جهانی هستند؛ زیرا به اندازۀ کافی از قواعد دورۀ پساجنگ سرد بهرۀ کافی نمیبرند؛ لذا هرکدام از آنها فضای جدیدی را برای موازنهسازی میخواهند.
ایدههای آنها از نظر عمق و وسعت تغییرات موردنیاز، متفاوت است. ایران بهدنبال بازنگری کامل است؛ زیرا انگیزۀ انقلابی و چشمانداز ژئوپلیتیک آن کاملاً در تقابل با نظم جهانی بهرهبری آمریکاست. روسیه نیز قدرتی تجدیدنظرطلب است؛ اما تمایل آن برای تغییرات اساسی چندان رادیکال نیست؛ زیرا از طریق نظم جهانی لیبرال میتواند به مزایایی دست یابد. ترکیه بهدنبال توازن بین آمریکا و روسیه است. این یکی از جنبههای بسیار مهم سیاست آنکارا در خاورمیانه و مدیترانه محسوب میشود. ترکیه استدلال میکند که در نظم جهانیِ در حال تکامل، بسته به منافع خودش باید آزادانه با هر بازیگر جهانی همکاری کند؛ اما هیچیک از این روابط نباید ثابت باشد. بهطور قابلتوجهی، مردم روسیه، ترکیه و ایران تجربۀ تاریخی مشابهی از مبارزات ضد امپریالیستی دارند. آنها معتقدند که اوراسیا میتواند جایگزینی در برابر سلطۀ فرهنگی، تاریخی، سیاسی و اقتصادی غرب فراهم کند.
از همه مهمتر، این سه بازیگر برای کشورهای کوچکتر مفهوم «مالکیت منطقهای» را مطرح میکنند، منطقهای که در آن، همکاری دوجانبه برای حل مشکلات را بدون درگیرشدن بازیگران ثالث در اولویت قرار میدهد. به این ترتیب، ترکیه و روسیه چشمانداز مشترکی را در دریای سیاه دنبال کردند و پس از جنگ دوم قرهباغ، در قفقاز جنوبی به همکاری با یکدیگر پرداختند. در لیبی نیز تلاشهایی صورت گرفت. همچنین، ایدههای مشابهی (حداقل در بیان) در مورد بحران اخیر، بین اسرائیل و حماس بیان شد. ایران، همانند روسیه، دیدگاه مشترکی در مورد دریای خزر دارد. هیچ قدرت خارجی اجازۀ ورود به منطقه را ندارد و کشورهای کوچکتر با دسترسی به دریا باید منافع حیاتی انرژی و امنیت تهران و مسکو را بپذیرند.
دیدگاه این سه بازیگر برای بهحاشیهراندن غرب در ابتکارات عینی آنها قابلمشاهده است. مذاکرات آستانه چیزی جز تلاش برای پیشبرد چشمانداز جایگزین برای حل مسئلۀ سوریه نیست. در قفقاز جنوبی نیز تلاشهای مشابهی صورت گرفته است؛ بهطوری که ترکیه و ایران ایدۀ ایجاد پیمان منطقهای در زمینۀ امنیت و همکاری را مطرح کردند که در آن، غرب جایی ندارد.
روسیه مدتها آرزوی ایجاد روابط بهتر با ترکیه و ایران را داشته است؛ حتی در دورۀ اتحاد جماهیر شوروی، مسکو در فواصل معینی برای پیشبرد نوعی همکاری با آن دو کشور که غرب را مستثنا میکرد، تلاش میکرد. پس از اتحاد جماهیر شوروی، هر دو کشور بهتدریج بهعنوان ستون امیال روسیه برای ایجاد سیاست خارجی فعالتر در خاورمیانه و بازتولید نظم جهانی موجود ظاهر شدند. اگرچه اوراسیاگرایی ترکیه با نسخۀ روسی آن ناسازگار است، از اواخر دهۀ 1990 نواوراسیاییهای روسی با دید مثبتتری به ترکیه نگاه کردند. رهبر فعلی روسیه ممکن است کاملاً نواوراسیایی نباشد؛ اما بذر اعتماد جدید به ترکیه در شور ایدئولوژیک دهۀ 1990 ریشه دارد.
جریانها و روندهای اساسی در سطح منطقهای و جهانی این سه کشور را به هم نزدیک میکنند؛ اما این بدان معنی نیست که طرفین تلاش میکنند تا گروهبندی رسمی با تعهدات مشخص ایجاد کنند. این همان چیزی است که آنها را از غرب متمایز میسازد. ایران، روسیه و ترکیه نبود اتحادی رسمی را مزیت میبینند؛ چراکه این امکان را به آنها میدهد که در حوزههای نفوذ حیاتی یکدیگر مانور نظامی انجام دهند، موازنه برقرار کنند و به آن احترام بگذارند.
پیداکردن زمینههای مشترکِ بدونِ پذیرفتنِ تعهدات رسمی، مشخصهای از جهان تکقطبی است. روسیه و چین حاضر به داشتن اتحاد نیستند. در واقع آنها ادعا میکنند که اتحاد، نیات بهظاهر خیرخواهانهشان در قبال یکدیگر را تضعیف میکند. این در حالی است که بسیاری از این موضعگیریها فقط لفاظی سیاسی محسوب میشوند تا نبود هرگونه ویژگیهای مشترک فرهنگی یا ویژگیهای ضروری برای اتحاد ژئوپلیتیکی را پنهان کنند. این رفتار بخشی از روندی نوظهور است که در آن، دولتهای اوراسیایی قدرت مانور را به تعهدات رسمی دستوپاگیر ترجیح میدهند.
همکاری گستردۀ روسیه با ترکیه و ایران، برای مسکو مفید است؛ زیرا قدرت نفوذ روسیه در غرب را فراهم میکند و به مسکو اجازه میدهد مشکلات بحرانی در دریای سیاه، قفقاز و خزر و همچنین سوریه را حل کند. بر این اساس، مشخص نیست که روسیه تا چه مقدار میخواهد ترکیه روابط خود با ناتو را بهطور کامل قطع کند. به هر حال، موضع ترکیه، بهعنوان عضوی از اتحاد، یعنی کسی که تنشهای مداوم در درون اتحاد ایجاد میکند، منفعت بیشتری به روسیه میرساند تا اینکه ترکیه از اتحاد خارج شود. حالت دوم (خارجشدن ترکیه از ناتو) مشکلات داخلی ناتو را کاهش میدهد و حتی از اهمیت ترکیه در محاسبات ژئوپلیتیک روسیه میکاهد.
در آن حوزههایی که به ایران مربوط میشود، روسیه بهدنبال این است که تهران تابع نفوذ دیپلماتیک مسکو شود. راهحل بلندمدت برای بنبست هستهای ایران، سناریوی با مطلوبیت کم برای کرملین است. در عین حال که تهران به شرکتهای روسی اجازه میدهد وارد بازار ایران شوند، این بازار برای شرکتهای رقابتی غربی نیز باز میشود. تعامل فراتر از مشارکت نیز گزینۀ روسیه نیست. فاصلهگرفتن روسیه از تهران و آنکارا میتواند زیانآور باشد و به همین دلیل روسیه در تلاش است موازنۀ ظریفی را با این دو کشور حفظ کند.
ترکیه و ایران نیز بهطور طبیعی، برنامههای خودشان را دارند. هریک از آنها برای گرفتن امتیازاتی از غرب با کارت روسیه بازی میکنند و برای هریک از آنها، قطع کامل روابط با غرب کار بیهوده و غیرممکن تلقی میشود. ترکیه این موضوع را درک میکند: همان طوری که وابستگی بیش از حد به غرب برای موازنه در برابر اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد، برای آنکارا پرهزینه بود، اتکا آن به روسیه برای موازنه در برابر آمریکا نیز میتواند بهطور مشابه نگرانکننده باشد. ایران نیز تمایلی ندارد به روسیه وابسته شود. موازنۀ بین غرب، چین و روسیه، احتمالاً بهترین انتخاب است.
ترکیبی از منافع مختلف باعث میشود تعامل بین این سه بازیگر بیشتر تعجببرانگیز شود؛ اما این سه بازیگر اهداف مشابهی را به اشتراک میگذارند و هرکدام از آنها به دو بازیگر دیگر نیاز دارند تا به آن بازیگر برای مانور در روابطش با غرب کمک کنند. بنابراین میتوان گفت که این سه بازیگر، الگوی جدیدی از روابط را معرفی کردهاند که با منافع مشترک بلندمدت هدایت میشود. این مدل اوراسیایی محصولی از نظم جهانیِ در حال تحول است که در آن، هر دولت با نفوذ ژئوپلیتیکی، روابط سیاست خارجی خود را مجدداً تنظیم میکند. روسیه در اینجا مهم است و تلاشهای آن نقش مهمی برای ترکیه و ایران دارد. همان طوری که مشاهده میشود، آنکارا و تهران با کمک مسکو بهطور متناوب به بازی خودشان ادامه میدهند.
مسئولیت صحت و سقم مطالب موجود در یادداشتها، مقالات و مصاحبههای منتشرشده در سایت بهعهدۀ نویسنده است و انتشار آنها الزاماً بهمعنای تأیید مطلب یا بیانگر دیدگاههای مؤسسه نیست.