سیر ارتباط تعاملی و تقابلی داعش و عربستان
جنبشها در نتیجه بسیاری از تعاملات و تقابلات بین مردم، عالمان دینی و حکومتها شکل می گیرند. اهل تسنن در دوره معاصر، از طرفی با تحقیر صدساله توسط استعمارگران و از طرفی با حکومتهای دیکتاتوری موجود در منطقه روبه رو بوده اند، لذا نوعی حس بازگشت به دین در میان مردم آنها باعث شد که جنبشهای اسلام گرا به قدرت برسند. بنابر آنچه که برخی از غربی ها پیش بینی کرده بود، تقابلها در قرن بیست و یکم به بعد به سمت تقابل جنبشهای اسلام گرا با جنبشهای غرب گرا پیش خواهد رفت و همین اتفاق نیز رخ داد. این اتفاق در یکی از شتابنده ترین و عمیق ترین نوع جنبش اسلام گرا به نام داعش شکل گرفت. داعش خیلی از تغییراتی را که ایجاد کرد است تنها منحصر به فرد می باشد ، تقریبا هیچ وقت در میان جریانها و جنبشهای اسلامی گروهی با سمت وسو و هویت داعش موجود نبوده است . لذا داعش حاصل بسیاری از عوامل می باشد که بخشی از آن تحت تاثیر کشور عربستان و نوعی قرائت اسلام گرایی بنام سلفیه و وهابیت (که از درون عربستان شکل گرفته و به نحوی داعش را حمایت و پشتیبانی می کند) می باشد.
سالها پیش که جنبشهای اسلامگرای بسیار بسیار خشنی بنام وهابیت در عربستان شکل گرفت، سعودی ها نوعی تعدیل در سیاست و نوعی سکولاریزم را در کشور قالب کرده بودند تا آنها نتوانند سرزمین عربستان را نیز به سمت جنبش کامل دینی سوق دهند. به همین خاطر در کشور عربستان نوعی تقابل دین و سیاست و نوعی تقابل دین و امور جاری مردم شکل گرفته است که بخشی از جریانهای سلفیت و وهابیت را دچار مشکل کردند. اما هنری که همیشه عربستان توانایی انجام آن را دارد این است که، بخشی از اپوزیسون و جنبشهای تندرو خود را به خارج از سرزمین خود صادر می کند تا همیشه به نحوی سیطره سیاسی خود را داشته باشد. چنانچه در سالهای گذشته وقتی که افغانستان سرزمین جهاد معرفی شد، عربستان بخشی از شخصیت های تندرو خود را به آنجا اعزام کرد، و به نحوی از آنها حمایت کرد و بخش زیادی از آنها در همان جا ساکن شدند و بنام افغان العرب هویت جدیدی را اتخاذ کردند. از دیگر سو افغان العرب بعد از حمله آمریکا به افغانستان هویت خود را از دست داد و نتوانست سرزمین خود را حفظ کند به همین دلیل مجبور شد که سرزمین خود را ترک کند و برای بقا مجبور شد که جنبش خود را از سرزمین دیگری آغاز کند.
اتفاقات بعد از بیداری اسلامی عاملی شد که بغداد و دمشق مورد توجه اهل تسنن قرار بگیرد و آنجا را سرزمین آرمانی خود بدانند. لذا با شعارهای بسیاری که از سوی جنبشهای جهادی شکل گرفت، نگاه این جنبشهای جهادی به سمت بغداد و دمشق حرکت کرد و آرام آرام عربستان این قوه را به فعل تبدیل کرد تا بغداد و دمشق را به نحوی که میخواهد اداره کند، و در ادامه تنها به این دلیل که این مناطق خارج از سرزمین عربستان بود، خشونت و تندروی اهمیتی نداشت، به همین دلیل است که حمایتهای سعودی شکل جدی به خود گرفت. این حمایتها شامل حمایتهای مردمی و بخشی از تندروها و حمایتهای مالی کاملا شفاف ، حمایت های رسانه ای و حتی حمایتهای شورای امنیت،بود. در این راستا رفته رفته جنبش داعش بعد از مدتی که موفقیت های را نصیب خود کرد مدعی شد که قرائت نوینی از دین اسلام دارد که گهگاهی با قرائتهای متقدم سلفیه متضاد بود، لذا رفته رفته وقتی که تفاوت و تضاد قرائتهای آنها با قرائتهای سلفی های عربستان روشن تر شد، نوعی ارتداد از سوی عالمان و اندیشمندان سلفیه در عربستان بر علیه داعشیان عنوان شد. واکنش داعشی ها به حکم ارتداد سلفیه عربستان کاملا متقابل بود یعنی آنها نیز لیست 40 نفری از عالمان و بزرگان سلفیه در عربستان را تهیه کردند و حکم ارتداد آنها را اعلام کردند. همین اتفاقات آرام آرام وضع را به تنشهای جدی تری کشاند. در این بین عربستان رسما از تمام اقتدار خود، از قوانین بین المللی گرفته تا استفاده از تمام نیروهای خود در سرزمینهای مختلف سعی داشت به نوعی داعش را تحقیر و داعش را به سمت و سویی که میخواهد بکشاند. اما عربستان بازهم موفق نشد. چرا که داعش بیش از اندازه موفقیتهایی را به دست آورد و عربستان دیگر نمیتوانست آنها را کنترل کند. حتی در گزارشهایی آمده است که عربستان سعودی با 20 هزار نیروی خود در مرزهای عراق مستقر شده (به این دلیل که احتمال این می رفت داعش به سمت سرزمیهای عربستان در حرکت باشد) است.
به طور خلاصه اگر بخواهیم تعاملاتی را که بین عربستان و داعش وجود دارد بیان کنیم می توان آنها را در چند بند خلاصه کرد. رهبر فکری این جنبش سلفیانی می باشد که بخشی از آنها در عربستان است. پس قطعا پدرمعنوی و رهبر فکری آنها در عربستان می باشد. دوم اینکه جهادی ها مدیون کمکهای مالی عربستان است و این جمله را مبارک خولی رهبر وهابیت هندی در کتابش بیان داشته است که اگر پول عربستان نبود هیچوقت سلفیه و وهابیت موفقیت به توسعه نمیشدند. سومین نکته جایز بودن فتوا توسط کسانی که در جنبش سلفیه طبق تعاریف خاص سلفیه به اجتهاد رسیده اند و سبب مخالفت برخی رهبران داعش با رهبران کلاسیک سلفیه شده است. لذا زمانی که این مخالفت به اوج خود رسید مقدمه ی درگیری های فکری و سیاسی داعش با عربستان شد، در این بین ممکن است که حکم ارتدادی که از سوی عالمان و اندیشمندان سلفی بر علیه داعش اعلام شده است به درگیری های نظامی نیز منجر شود، و عربستان را درگیر نوعی دوگانگی کند. یعنی از یک طرف به جنبشهای جهادی برای توسعه قدرت خود را در منطقه احتیاج دارد و از طرفی نمیتواند اجتهاد و اقتدار شخصی را در میان جنبشها (، که هیچگونه درگیری را در جنبشهای سلفیه ایجاد نکند و رهبری فکری و سیاسی عربستان را به چالش نکشد) کنترل کند.
آینده رابطه داعش و عربستان
جنبش سلفیه و وهابیت در مکه، مدینه و در نجد و دیگر شهرهای عربستان به شناخت اسلام شناسی دست می زند. آنها از سرزمینهای فقیر آسیای مرکزی مانند ترکمنستان و تاجیکستان در حال جذب نیرو می باشد، و آنها را کاملا معتقد به تفکرات خود می کنند. عمده کسانی که در این جنبشهای جهادی شرکت کرده اند یا اصالت سعودی دارند یا در سعودی مدتی را صرف کرده اند، می توان به صورت قطعی بیان داشت که تمام سرکردگان حلقه اصلی جنبش دارای این شرایط هستند. آنچه که برخی از مراکز پژوهشی برای شناخت منطقه عنوان داشته این است که نزدیک به 14 هزار نیروی بومی عربستان در سرزمین عراق و شام در حال جنگند. در این بین نمی توان آینده رابطه داعش و عربستان تشخیص داد و این رابطه بسته به آینده ی موازنه قدرت در منطقه (که به سمت کدام جنبش حرکت کند) دارد . اگر داعش بتواند قدرتهای رقیب خود را در منطقه سرکوب کند قطعا رابطه عربستان و داعش به تیرگی می رود و شاید به تهاجم نظامی هم بیانجامد، اما اگر داعش تضعیف شود و نتواند قدرتی را در منطقه به دست بگیرد به طور ناخودآگاه مجبور است که از عربستان تمکین کند و ولو اینکه در مواردی با یکدیگر دشمنی دارند روی بیاورد . این همان چیزی است که در حال حاضر هم تکرار شده است و عربستانی از اخوانی ها حمایت می کند، (این در حالی است که عربستان به طور کلی اخوانی ها را قبول ندارد. با اینکه اخوانی ها سقوط کرده اند و دل خوشی از عربستان ندارند، اما باز هم به سمت عربستان بازگشته اند) در واقع اخوانی ها می دانند که هیچ کسی به اندازه عربستان نمی تواند از آنها حمایت کند پس مجبور به تمکین از عربستان شده اند.