نرگس خان قلی زاده کارشناس مساطئل منطقه ای
دریای سرخ یک شاهراه حیاتی برای تجارت جهانی است؛ این آبراه از طریق کانال سوئز در شمال به دریای مدیترانه و در جنوب از طریق تنگه بابالمندب به اقیانوس هند متصل میشود. هرگونه ناامنی و بیثباتی در این منطقه، به صورت مستقیم بر زنجیرههای تأمین، قیمت انرژی و اقتصاد جهانی تأثیر میگذارد. بنا بر اهمیت دریای سرخ، رقابت در این آبراه، تنها بر سر منابع یا مسیرهای تجاری نیست بلکه نبرد بین دو دیدگاه متفاوت از نظم جهانی است: یک نظم جهانی به رهبری آمریکا و یک نظم چندقطبی که بازیگرانی مانند چین و روسیه به دنبال آن هستند. اساسا رقابت برای ایجاد و گسترش پایگاههای نظامی و نفوذ در کشورهای ساحلی (مانند جیبوتی) یادآور مسابقه تسلیحاتی و ایجاد پایگاه در دوران جنگ سرد است. به هر ترتیب رقابتها در دریای سرخ به اندازهای چشمگیر هست که برخی از این وضعیت تحت عنوان جنگ سرد نوین البته در مقیاس کوچکتر یاد کرده اند. ذیلا به بررس چهار سناریو در خصوص وضعیت در دریای سرخ نظر به اهمیت آن پرداخته میشود؛
سناریوی تشدید درگیری در دریای سرخ
این سناریو بر مبنای منطق “فشار متقابل” عمل میکند؛ به این معنی که هر اقدام از سوی یکی از طرفین منجر به واکنش شدیدتر از سوی طرف مقابل میشود و این چرخه به صورت فزایندهای ادامه مییابد. این وضعیت به سرعت میتواند به یک بحران گسترده تبدیل شود عوامل پیشران این سناریو عبارتند از؛ ناامیدی از راهحلهای دیپلماتیک، سختگیری ائتلافهای نظامی (آمریکا و متحدانش برای حفاظت از کشتیرانی بینالمللی، رویکرد سختگیرانهتری در پیش میگیرند و به جای دفاع از کشتیها، حملات پیشدستانه و تهاجمی به مواضع انصارالله را آغاز میکنند.) و جنگ غزه. مراحل تشدید درگیری در این سناریو مشتمل است بر؛
-حملات هدفمند: در این مرحله انصارالله حملات خود را با دقت بیشتری به سمت کشتیهای خاص (مثلاً با وابستگی به اسرائیل یا غرب) انجام میدهد. ائتلافها نیز در پاسخ، حملات محدودی به سکوهای پرتاب موشک و پهپاد انصارالله انجام میدهند.
-گسترش دامنه درگیری: انصارالله برای مقابله با حملات ائتلاف از تاکتیکهای جدیدی مانند مینگذاری دریایی یا حمله به زیرساختهای حیاتی در سواحل کشورهای همسایه (مانند عربستان یا امارات) استفاده میکند. این وضعیت میتواند کشورهای منطقه را مستقیماً وارد درگیری کند.
-ورود بازیگران بزرگتر: در صورت تشدید درگیری احتمال ورود مستقیم ایران برای حمایت از انصارالله و در مقابل افزایش فشار نظامی آمریکا و متحدانش بر تهران افزایش مییابد. این امر میتواند منجر به یک جنگ نیابتی گسترده شود که تنها به دریای سرخ محدود نمیماند.
سناریوی کاهش تنش و دیپلماسی فعال در دریای سرخ
این سناریو بر اساس این منطق شکل میگیرد که همه طرفین درگیر به این نتیجه میرسند که ادامه درگیریهای نظامی نه تنها به منافع آنها کمک نمیکند بلکه به صورت جدی آنها را تهدید میکند. در نتیجه اولویتها از رقابت نظامی به همکاری دیپلماتیک تغییر مییابد. عوامل پیشران و محرک عبارتند از؛
-فشار اقتصادی: افزایش هزینههای کشتیرانی، اختلال در زنجیرههای تأمین و تهدید پروژههای اقتصادی بلندپروازانه در منطقه همه بازیگران را وادار به تجدید نظر در رویکردهای نظامیشان میکند. کشورهای حاشیه دریای سرخ مانند عربستان و امارات برای تضمین موفقیت پروژههایی مانند نئوم به ثبات مطلق نیاز دارند.
-میانجیگری قدرتهای جهانی: کشورهای قدرتمندی مانند چین که به شدت به تجارت در دریای سرخ وابسته هستند نقش فعالتری در میانجیگری ایفا میکنند. چین با نفوذ اقتصادی خود در منطقه و روابط نزدیک با ایران میتواند به عنوان یک واسطه بیطرف عمل کرده و زمینه را برای مذاکرات فراهم کند.
-احیای توافقات منطقهای: موفقیتهای نسبی در مذاکرات صلح یمن یا توافقات غیررسمی بین ایران و عربستان میتواند به عنوان یک مدل برای حل بحران دریای سرخ مورد استفاده قرار گیرد.
مراحل تحقق این سناریو مشتمل است بر؛
-آتشبس غیررسمی: حملات نظامی از سوی ائتلافها و انصارالله به تدریج و به صورت غیررسمی کاهش مییابد. این کاهش نشانهای از تمایل به کاهش تنش و ورود به مذاکرات است.
-مذاکرات پنهان و آشکار: کانالهای دیپلماتیک پشت پرده میان بازیگران اصلی (مثلاً بین آمریکا و ایران یا بین عربستان و انصارالله) برای بررسی راهحلهای احتمالی فعال میشود. در ادامه مذاکرات علنی با میانجیگری سازمان ملل یا کشورهای منطقه آغاز میشود.
-توافق جامع: این مذاکرات منجر به یک توافق امنیتی منطقهای میشود. این توافق میتواند شامل این موارد باشد؛ تضمین امنیت کشتیرانی، رفع تحریمها و مشارکت منطقهای (کشورهای حاشیه دریای سرخ یک مکانیسم همکاری امنیتی مشترک برای پایش و مقابله با تهدیدات احتمالی ایجاد میکنند.)
سناریوی “جنگ سرد” اقتصادی در دریای سرخ
در این سناریو، بازیگران اصلی در منطقه به این نتیجه میرسند که جنگ نظامی مستقیم یا نیابتی هزینههایی بسیار بیشتر از منافع آن به همراه دارد. به همین دلیل تمرکز آنها از نابودی و تخریب به ساختوساز و رقابت اقتصادی تغییر پیدا میکند. این رقابت شبیه به “جنگ سرد” است اما به جای رقابت تسلیحاتی، بر سر کنترل زنجیرههای تأمین و مسیرهای تجاری است.عوامل پیشران و محرک این سناریو مشتمل است بر؛
-اولویتهای اقتصادی جدید: کشورهای حاشیه دریای سرخ به ویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی برنامههای توسعهای عظیمی دارند. پروژه نئوم در عربستان سرمایهگذاریهای سنگین در بنادر و زیرساختهای لجستیکی در امارات و تلاشهای مصر برای مدرنسازی کانال سوئز نشاندهنده تغییر اولویت از امنیت نظامی به رشد اقتصادی است.
-وابستگی متقابل: قدرتهای بزرگ جهانی مانند چین و اتحادیه اروپا به شدت به ثبات مسیرهای تجاری دریای سرخ وابسته هستند. این وابستگی یک عامل بازدارنده قوی برای درگیریهای نظامی تمامعیار است و آنها را به سمت رقابت اقتصادی سوق میدهد.
-ظهور مسیرهای جایگزین: ایده ایجاد مسیرهای تجاری جدید مانند کریدور اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا (IMEC) به عنوان رقیبی برای مسیر دریایی دریای سرخ رقابت را تشدید میکند. کشورهای منطقه برای حفظ جایگاه خود مجبور به سرمایهگذاری بیشتر در زیرساختها هستند. مراحل این سناریو مشتمل است بر؛ -سرمایهگذاری زیرساختی: هر یک از بازیگران اصلی با سرعت و حجم زیادی در بنادر، خطوط ریلی و جادههای ترانزیتی سرمایهگذاری میکنند. برای مثال عربستان بر روی بندر جده و پروژه نئوم متمرکز میشود در حالی که امارات بنادر جبل علی و فجیره را توسعه میدهد.
-جذب سرمایهگذاران خارجی: کشورهای منطقه برای جذب شرکتهای بزرگ بینالمللی و تبدیل شدن به یک هاب لجستیکی منطقهای با هم رقابت میکنند. آنها مشوقهای مالی، قوانین تجاری تسهیلکننده و امنیت بالایی را به سرمایهگذاران ارائه میدهند.
-رقابت بر سر نفوذ منطقهای: این رقابت تنها به زیرساختها محدود نمیشود و شامل تلاش برای افزایش نفوذ اقتصادی و سیاسی در کشورهای شاخ آفریقا نیز میشود. به عنوان مثال چین با ارائه وامهای کلان و سرمایهگذاری در بنادر کشورهای این منطقه، نفوذ خود را افزایش میدهد. به طور کلی با تحقق این سناریو شاهد وابستگی متقابل جدید – در عین رقابت- به جای رویارویی نظامی خواهیم بود.
سناریوی چندقطبی شدن امنیتی در دریای سرخ
در این سناریو قدرتهای بزرگ جهان به این نتیجه میرسند که نمیتوانند به تنهایی امنیت دریای سرخ را تأمین کنند. این امر به دلیل افزایش هزینههای نظامی ظهور تهدیدات نامتقارن و تمایل به تقسیم مسئولیت است. در نتیجه شاهد حضور و نفوذ همزمان و رقابتی قدرتهای مختلف در این آبراه حیاتی خواهیم بود.عوامل پیشران و محرک این سناریو عبارتند از؛
-کاهش توانایی هژمونیک آمریکا: آمریکا به دلیل تمرکز بر چالشهای داخلی و خارجی متعدد (مانند رقابت با چین در اقیانوس آرام) نمیتواند به تنهایی نقش “پلیس جهانی” را در هر نقطهای از جهان از جمله دریای سرخ، ایفا کند. این شرایط، فضای لازم برای ورود بازیگران جدید را فراهم میکند.
-منافع حیاتی چین و اروپا: چین به عنوان بزرگترین شریک تجاری جهان و اروپا به عنوان یکی از بازارهای اصلی هر دو به شدت به امنیت مسیرهای تجاری دریای سرخ وابسته هستند. این وابستگی آنها را وادار به افزایش حضور نظامی و امنیتی خود در منطقه میکند تا از منافعشان محافظت کنند.
-افزایش قدرت منطقهای: برخی از کشورهای منطقه مانند عربستان سعودی و امارات با افزایش توان نظامی و اقتصادی خود، به دنبال ایفای نقش مستقلتری در تأمین امنیت منطقهای هستند. این کشورها ممکن است با ائتلاف با قدرتهای بزرگ، به دنبال کسب مزیت باشند. مراحل تحقق این سناریو مشتمل است بر؛
گسترش پایگاههای نظامی: قدرتهای مختلف به جای تکیه بر پایگاههای موجود (مانند پایگاه آمریکا در جیبوتی) به دنبال ایجاد پایگاههای نظامی جدید یا گسترش پایگاههای خود در سواحل دریای سرخ هستند. چین در جیبوتی، فرانسه در امارات و حتی روسیه با برنامههای احتمالی در سودان نمونههایی از این روند هستند.
ائتلافهای موازی و رقابتی: به جای یک ائتلاف واحد، چندین ائتلاف نظامی موازی برای مقابله با تهدیدات امنیتی در منطقه شکل میگیرد. ممکن است یک ائتلاف به رهبری آمریکا برای مقابله با حملات انصارالله شکل بگیرد در حالی که ائتلاف دیگری با محوریت چین و روسیه برای حمایت از منافع خود در منطقه ایجاد میشود.
شکلگیری “فضای شلوغ و بینظم”: این وضعیت منجر به یک فضای ژئوپلیتیک شلوغ و بینظم میشود. هر یک از قدرتها به دنبال تأمین منافع خود هستند و این امر میتواند به اصطکاک و سوءتفاهم منجر شود. در این شرایط مدیریت بحرانها بسیار دشوار خواهد بود چرا که بازیگران متعددی با منافع متضاد درگیر هستند
آینده دریای سرخ به احتمال زیاد ترکیبی از سناریوهای سوم و چهارم خواهد بود. این منطقه به یک “رقابت بزرگ” تبدیل خواهد شد که در آن، قدرتهای بزرگ جهانی و قدرتهای منطقهای همزمان بر سر نفوذ اقتصادی و ایجاد زیرساختهای کلیدی رقابت میکنند. این رقابت، با وجود تنشهای سیاسی و نظامی محدود، با هدف اصلی حفظ جریان آزاد تجارت ادامه خواهد یافت.به عبارت دیگر در آیندهای نزدیک، انتظار وقوع یک جنگ سرد جدید به سبک قرن بیستم را نداریم اما شاهد یک رقابت چندجانبه نوین خواهیم بود که در آن قلمرو نفوذ از طریق اقتصاد، تجارت و کنترل زیرساختها تعریف میشود.
*مسئولیت صحت و سقم مقاله فوق به عهده نویسنده است و انتشار آن به معنی تأیید یا بیانگر دیدگاه مرکز آینده پژوهی جهان اسلام نمی باشد.


