با توجه به عدم هماهنگي دولتهاي عربي و اسلامي در مسائل جهاني اسلام و مسلمانان، به ويژه امور مربوط به فلسطين كه در نهايت به شكست آنها در موارد گوناگون از جمله شكست در جنگ ژوئن 1967 ميلادي انجاميد، جنبش فلسطين را با تصميمگيري جديدي روبهرو كرد كه به اعراب، با اين ساختاري كه دارند، به هيچ وجه اعتماد نكرده, مرحلة نوي را جهت دفاع از حقوق خويش آغاز کنند.
صهيونيسم بينالملل، براي تثبيت اسرائيل و خاموش ساختن شعلههاي مبارزه ضد اشغالگران، هفت راهبرد را در دستور كار خويش قرار داده كه عبارتند از:
1. سرمايهگذاري وسيع براي توسعة نفوذ و تعميق سلطه بر دولتهاي عربي از طريق تبديل حكومتهاي عرب به دستنشاندگان نوكرصفتي كه منافع و موجوديت ملت فلسطين را فداي اغراض شخصي و هواهاي نفساني خود كنند؛ زيرا تمام سرزمين فلسطين در اشغال رژيم صهيونيستي بود و فلسطينيها براي مبارزه با اسرائيل، چارهاي جز استفاده از خاك كشورهاي عربي و همسايه نداشتند. اگر نظام سلطة جهاني و صهيونيسم بينالمللي موفق ميشد، رژيمهاي عربي که كاملاً مبتني بر زمين و پناهگاه بود، از ميان ميرفت؛ بنابراين رژيم صهيونيستي تثبيت ميگرديد.
2. سازماندهي طرحهاي مختلف براي رسميت بخشيدن به رژيم صهيونيستي در مقياس منطقهاي و بينالمللي و همچنين تحكيم و تثبيت اسرائيل با خاموش كردن شعلههاي مبارزه در منطقة خاورميانه، در راستاي نفوذ سازمانهاي اطلاعاتي و سرويسهاي امنيتي رژيم صهيونيستي مشهور به «موساد» و «شن بت» با همكاري سازمان اطلاعاتي امريكا (C.I.A) در درون سازمانهاي فلسطيني به ويژه سازمان آزاديبخش فلسطيني با هدف سوق دادن تشكلهاي مبارزان فلسطيني از فاز نظامي به فاز سياسي و ديپلماتيك. نفوذ سرويسهاي اطلاعاتي به درون سازمانهاي سري فلسطيني، زمينه را براي منحرف كردن آنان از اهداف فراهم ميآورد و ضريب ضربهپذيري را از درون افزايش ميدهد.
3. برنامهريزي براي نفوذ در مطبوعات و رسانههاي ارتباط جمعي كشورهاي عربي و همچنين نفوذ در احزاب سياسي به ويژه مراكز روشنفكري، همراه با ايجاد تشكلهاي سياسي موازي، با هدف كنترل افكار عمومي جهان عرب و منحرف ساختن آنها از نهضت فلسطين با طرح اين نظريه كه مسأله فلسطين مربوط به فلسطينيها است و ما بايد به منافع ملي خود بينديشيم و مشكلات داخلي خود را حل و فصل كنيم.
4. ممانعت از ايجاد اتحاد و به وجود آمدن انسجام و هماهنگي ميان كشورهاي اسلامي و جلوگيري از وحدت آنها با يكديگر بر اساس برنامه ريزيهاي دقيق و حسابشده از طريق دامن زدن به اختلافات داخلي ميان كشورهاي اسلامي با افزايش تضاد و تخاصم ميان مذاهب و فِرَق اسلامي، بزرگ كردن اختلافهاي ارضي كشورهاي اسلامي با يكديگر، به راه انداختن جنگهاي تبليغاتي، دامن زدن به تعارضات قومي و قبيلهاي، ممانعت از افزايش توان ملي كشورهاي اسلامي، سازماندهي جنگ ميان دو كشور اسلامي با يكديگر، اشاعه و ترويج دنياگرايي و توجه به زندگي مادي با هدف غفلت از معنويات، تبليغ مظاهر زندگي غربي و مباني نظري فرهنگ و تمدن ليبرال دمكراسي، به منظور تضعيف ايمان و روحية جهاد و شهادت و ايثار و فداكاري، تعميق تعارضات و اختلافها ميان شيعه و سني، برنامهريزي براي ايجاد فضايي آكنده از سوء ظن، بياعتمادي و بدبيني با هدف درگير ساختن كشورهاي اسلامي و عربي به بحرانهاي دروني با يكديگر به منظور غافل ماندن آنها از تهديدهاي اصلي و استراتژي دشمنان اسلام، توسعهطلبيهاي اسرائيل، خطر استكبار جهاني و صهيونيسم بينالمللي براي اسلام و كشورهاي اسلامي و فراموش شدن مسألة فلسطين .
5. از بين بردن واقعيتي به نام ملت فلسطين و هويت فلسطيني از طريق ممانعت از ادامة مبارزه براي دستيابي به وطنشان و برنامهريزي براي تسليم شدن آوارگان متفرق شده در كشورها به وضع موجود و پذيرش شكست و ادغام شدن آوارگان فلسطيني در جوامع مختلف، بهگونهاي كه آوارگان فلسطيني مستقر در لبنان، خود را پس از گذشت يك يا دو نسل لبناني بدانند و آوارگان مستقر در سوريه خود را سوري و آنهايي كه در اروپا و امريكا مستقر شدهاند، خود را اروپايي وامريكايي بدانند و به مرور زمان، مسألهاي به نام آوارگي ملت فلسطين وجود خارجي نداشته باشد.
6. اسرائيلي كردن ساكنان فلسطيني مستقر در اسرائيل و تبديل آنها به شهروندان درجة 2 و3.
7. رسميت بخشيدن به اسرائيل نزد كلية كشورهاي خاورميانه از طريق حملة نظامي به پايگاههاي فلسطينيها در كشورهايي نظير مصر، لبنان و سوريه با هدف اشغال بخشهايي از سرزمين آنها و آواره ساختن فلسطينيهاي مستقر در اين كشورها به قارههاي مختلف و سپس مشروط كردن استرداد سرزمينهاي اشغالي به برچيده شدن پايگاههاي مبارزان فلسطيني و به رسميت شناخته شدن اسرائيل توسط آن كشورها.
اسرائيل، براي تحقق بخشيدن به اين راهبرد، صحراي سينا را در خاك مصر اشغال كرد و بعد استرداد آن را بر به رسميت شناخته شدن اسرائيل از سوي مصر موکول کرد. اسرائيل با قرار داد كمپ ديويد در سال 1978 ميلادي به اين هدف دست يافت و همين راهبرد را ضد لبنان به كار گرفت و طي سالهاي 1970، 1972، 1978 و 1982 ميلادي چهار بار به لبنان حمله كرد و جنوب اين كشور را به اشغال خود درآورد. فلسطينيهاي مستقر در لبنان را آواره، و باز پس دادن سرزمينهاي اشغال شده در لبنان را بر به رسميت شناخته شدن اسرائيل و تضمين امنيت رژيم صهيونيستي مشروط کرد. بلنديهاي جولان نيز در سال 1967 ميلادي دقيقاً براي تحقق اين هدف اشغال شد.
هفت راهبردی مذكور به وسيلة نظام سلطة جهاني و صهيونيسم بينالمللي، مرحله به مرحله اجرا شد. استكبار جهاني دو تن از نوكران خود را در دو كشور راهبردي مصر و اردن روي كار آورد و به تقويت آنها مبادرت ورزيد. شاه حسين در اردن، و انور سادات در مصر، زمام امور را به دست گرفتند و به اجراي اهداف تعيينشده مبادرت کردند.
در مرحلة اول، امريكا، انگليس و صهيونيسم جهاني به افزايش دامنة نفوذ و سلطة خود بر اردن پرداختند و رژيم ملك حسين را به طور كامل زير سلطة و نفوذ خود گرفتند كه نتيجة آن در سپتامبر 1970، تبلور عيني و محسوس يافت؛ زيرا در سپتامبر 1970، قواي نظامي رژيم ملك حسين در اردن به فلسطينيها و سازمان آزاديبخش فلسطين حملة مسلحانه كرد و كشتار بيرحمانهاي را به راه انداخت كه متعاقب آن پايگاههاي سازمان آزاديبخش فلسطين مورد تهاجم ارتش اردن قرار گرفت. بسياري از مبارزان فلسطين شهيد شدند و آنان كه زنده ماندند، از اردن گريختند. كلية پايگاههاي مبارزاتي فلسطينيها در اردن برچيده، و اين روز به سپتامبر سياه معروف شد.
نيروهايي از مبارزان فلسطيني كه از حملة ارتش اردن مصون مانده بودند، به لبنان گريختند و پايگاههاي عملياتي خود را به جنوب لبنان منتقل ساختند. رژيم صهيونيستي بيدرنگ در سال 1970 ميلادي به لبنان حمله كرد و جنوب اين كشور را به اشغال خود درآورد. شوراي امنيت با تصويب قطعنامهاي خواستار عقبنشيني اسرائيل از اراضي لبنان شد و زماني كه اسرائيل از درخواست شوراي امنيت سرباز زد، شوراي امنيت بدون هيچ واكنش عملي فقط درخواست قبلي خود را تكرار كرد كه با بياعتنايي اسرائيل روبهرو شد و بدين ترتيب, جنوب لبنان نيز به اشغال رژيم صهيونيستي درآمد. حافظان دموكراسي و سازمانهاي مدعي حقوق بشر و پرچمداران احترام به قوانين بينالمللي و حق حاكميت ملتها، فقط نظارهگر اعمال اسرائيل بودند و هيچ عكسالعملي در برابر كشتار بيرحمانةصهيونيستها در لبنان از خود نشان ندادند.
استكبار جهاني و صهيونيسم بينالمللي كه با نفوذ در نظام حكومتي دو كشور راهبردي مصر و اردن، زمينههاي سازش ميان آنها با اسرائيل را ايجاد كرده و توافقهاي پشت پردهاي را براي خارج ساختن مصر و اردن از صحنة مبارزه براي آرمان فلسطيني انجام داده بودند و از طريق C.I.A، موساد و M.I.6 به برنامهريزي براي خارج ساختن لبنان از صحنه, مبادرت ورزيدند. راهبرد سرويسهاي اطلاعاتي و امنيتي امريكا، اسرائيل و انگليس براي تضعيف لبنان و به سازش كشيدن اين كشور، حول محور ايجاد و تشديد دشمنيها و جنگهاي خونين قومي استوار بود. لبنان از يك طرف به شدت با تهاجم و يورشهاي نظامي ناجوانمردانه اسرائيل روبهرو بود و جنوب اين كشور تحت اشغال رژيم صهيونيستي قرار داشت و از سوي فالانژيستهاي مسيحي لبنان و اقوام دروزي, درگيری با شيعيان و مسلمانان هر روز ابعاد گستردهتري مييافت و عملاً اين كشور را به سه منطقة مسلماننشين، مسيحينشين و دروزينشين تقسيم كرده بود.
بدين طريق، استكبار جهاني و صهيونيسم بينالملل با ايجاد اختلاف بين كشورهاي عربي و گماردن دستنشاندههاي خويش، دولت غير قانوني و نامشروع صهيونيستي اسرائيل را بر آنها تحميل، و حق مسلم فلسطينيها را غصب کردند و آنها را از وطن اصلي خويش بيرون راندند؛ هرچند كه مردم فلسطين به خود آمده و به جاي تكيه بر كشورهاي عربي، بر خودشان اعتماد کرده و با تشكيل گروههاي مختلف چريكي و … وارد مرحلة تازهاي از مبارزه با صهيونيسم شدهاند و اميد است كه به زبوني و ذلت صهيونيسم و پيروزي مردم مظلوم و ستمديدة فلسطين بينجامد.