مقدمه
دیپلماسی دفاعی از مؤلفهها و مبانی دفاع محسوب میشود و می¬توان آن را بخشی از الزام¬های راهبردی کشورها دانست. دیپلماسی دفاعی می¬تواند روند اقناعسازی در حوزه راهبردی را به وجود آورد. دیپلماسی دفاعی از سازوکارهای ائتلافسازی در مقابله با تهدید به شمار میآید. دیپلماسی دفاعی می¬تواند زمینه¬های لازم برای تحقق هدفهای راهبردی و کسب قدرت در محیط هرجومرجگونه را ایجاد کند. قطر از جمله کشورهایی است که در خاورمیانه با ایفای دیپلماسی دفاعی منطقه¬ای و راهبردی به دنبال ارتقاء نقش خود در معادلات خاورمیانه و تثبیت این جایگاه است.
نقش سیاسی کشورها در خاورمیانه با سرعت قابل توجهی تغییر پیدا می¬کند. در دهه ۱۹۷۰، ایران نقش محوری در سیاست خارجی و امنیتی خلیجفارس را ایفا می¬کرد. سیاست دو ستونی نیکسون را باید عامل اصلی محوریتیابی ایران در فضای ژئوپلیتیکی خاورمیانه دانست. سیاست جهانی با جلوه¬هایی از هویت، قدرت، نظامی¬گری و منابع انرژی پیوند یافته است. چنین عناصر و مؤلفه¬هایی بر شکلبندی قدرت و تحولات خاورمیانه تأثیرگذار بوده است.
اهمیت کشورهایی همانند لیبی در شمال افریقا و قطر در حوزه جنوبی خلیجفارس را باید براساس منابع انرژی آنان مورد ارزیابی قرار داد. انرژی می¬تواند نقش مؤثری در تقویت نظام¬های سیاسی اقتدارگرا ایفا نماید. به همان گونه¬¬ای که انرژی را باید در زمره عوامل اصلی مداخلهگرایی امنیتی و ژئوپلیتیکی قدرتهای بزرگ در خاورمیانه و خلیجفارس دانست. کشورهایی همانند قطر بهدلیل منابع اقتصادی و همکاری امنیتی با قدرتهای بزرگ احساس می¬کنند که می¬توانند نقش مؤثری در سیاست منطقه¬ای ایفا نمایند.
افول نظام¬های سیاسی اقتدارگرا، زمینه¬های ظهور بازیگران جدید در محیط امنیت منطقه¬ای خاورمیانه و خلیجفارس را اجتنابناپذیر می¬سازد. فرایندی که نشان می¬دهد که قطر بهگونه¬ای تدریجی موقعیت سیاسی خود را در خاورمیانه تثبیت میکند. چنین احساسی همواره نتایج تراژیک را برای بازیگران منطقه¬ای ایجاد می¬کند. امنیت و قدرت در شرایط متحول خاورمیانه می¬تواند زمینه¬های لازم برای کودتای نظامی، جنگهای منطقه¬ای، براندازی نظامهای سیاسی و زایش بازیگران جدید در سیاست منطقه¬ای خاورمیانه را فراهم آورد. تمامی موارد یاد شده نشان می¬دهد که هیچ چیزی بهتر از خطوط لوله نفت و گاز نمی¬تواند منعکس کننده جلوه¬هایی از ثبات، بیثباتی، پیش¬بینیپذیری و پیش¬بینی ناپذیری حوادث خاورمیانه را منعکس سازد.
رهبران سیاسی قطر احساس می¬کنند که جایگاه منطقه¬ای آنان افزایش یافته است. واقعیتهای رفتاری خاورمیانه چنین احساسی را بهوجود می¬آورد. شکل¬گیری این احساس تحت تأثیر معادله الحاق و همراهی با سیاستهای امنیتی آمریکا در خاورمیانه به شرح زیر است:
۱-بهرهگیری از الگوی الحاق در برابر کشور تهدید کننده
شکل دیگری از رفتار و واکنش در برخورد با تهدیدات منطقهای و بینالمللی وجوددارد. این امر، در شرایطی شکل میگیرد که بازیگر تهدید شونده، تمایلی به رویارویی و مقابله با بازیگر تهدید کننده ندارد. در این شرایط به جای موازنهسازی در صدد برمیآید تا از الگوی الحاق استفاده نماید. الحاق بهمنزله شکلی از رفتار سیاسی و بینالمللی محسوب میشود که واحدهای سیاسی در فضای تهدید از آن استفاده میکنند. بهطور مثال، وقتی که موج قیامهای اسلامی خاورمیانه در سال ۲۰۱۱ شکل گرفت، برخی از کشورها که خود در معرض تهدید ناشی از قیام اجتماعی بودند، خود را با موجهای دموکراتیک هماهنگ نمودند. در این ارتباط، کشورهای قطر، اردن، یمن و بحرین در صدد برآمدند تا رویکرد سیاسی خود را با موج قیام اجتماعی و اسلامی مردم خاورمیانه هماهنگ نمایند.
شکل¬گیری فرایند همکاری امنیتی با قدرتهای بزرگ بهمنزله هماهنگسازی کشورهای منطقه¬ای با اهداف سیاسی کشور تهدید کننده تلقی می¬گردد.این امر در ادبیات روابط بینالملل بهعنوان «الحاق» تلقی میشود. بهرهگیری از الگوی الحاق مربوط به شرایطی است که بازیگران سیاسی تلاش میکنند تا موقعیت خود را در فضای منطقهای و بینالمللی حفظ نمایند. بهطور مثال کشورهای یمن جنوبی و اردن در سال ۱۹۹۰ با سیاستهای منطقهای عراق خود را هماهنگ نمودند.
چنین فرایندی بهمنزله بهرهگیری از الگوی الحاق در روند توازن منطقهای محسوب میشود. در سالهای اولیه دهه ۱۹۹۰، کشورهای عربستان، سوریه و مصر تلاش نمودند تا از الگوی موازنه تهدید استفاده نمایند. جمهوری اسلامی ایران نیز در برابر تحولات منطقهای و بحران ناشی از اشغال نظامی کویت توسط عراق و پیامدهای آن که در سالهای ۱۹۹۱ – ۱۹۹۰ انجام گرفت، از الگوی موازنه قدرت بهره گرفت. نظریه پردازانی همانند استفان والت بر این اعتقادند که بهکارگیری سیاست الحاق در فرایندهای جابجایی قدرت منطقه¬ای نتایج پرمخاطره¬ای را ایجاد می¬کند. آینده¬ای که در انتظار کشورهایی همانند عربستان و قطر می¬باشد. کشورهایی که از سیاست سدبندی و مقابله در برابر واحدهای تشکیلدهنده محور مقاومت استفاده می¬نمایند.
به این ترتیب، پاسخ دیگری که توسط کشورها میتواند در مقابله با تهدید در پیش گرفته شود، ملحق شدن به کشور مهاجم میباشد. این الگو در بسیاری از مواقع برای کشورها مخاطرات امنیتی بهوجود میآورد. گروههای منتقد، بهرهگیری از این الگوی رفتاری را بهعنوان «سیاست سازش» تلقی میکنند.
۲-مدل همکاری قطر در نظام امنیتی آمریکا
همکاریهای امنیتی قطر با ایالات متحده براساس نقش سیاسی جدید این کشور شکل گرفته است. ایالات متحده تلاش دارد تا بار دیگر جلوه¬هایی از امنیت منطقه¬ای با الگوی دو ستونی را سازماندهی کند. در دهه ۱۹۷۰، ایران و عربستان محور اصلی مدل امنیت منطقه¬ای آمریکا در خلیجفارس محسوب می¬شدند. در سالهای دهه دوم قرن ۲۱، عربستان سعودی نقش منطقه¬ای خود را حفظ کرده است. این کشور تلاش دارد تا جلوه¬هایی از همکاری منطقه¬ای با ایالات متحده را در قالب شکل¬بندی¬های ایدئولوژیک و امنیتی به انجام رساند. مقابله با ایران و محور مقاومت بهعنوان عامل اصلی گرایش آمریکا به همکاری امنیتی با عربستان و قطر محسوب می¬شود.
کشور قطر تلاش دارد تا بهعنوان مرکز دیپلماتیک ـ رسانه¬ای امنیتسازی در خلیجفارس ایفای نقش نماید. بسیاری از پروژه¬های سیاسی و امنیتی آمریکا را کارگزاران سیاست خارجی قطر به مرحله اجرا میرسانند. نقش رسانه¬ای و سیاست خارجی قطر از سال ۱۹۹۲ برجسته شد. شبکه الجزیره تلاش نمود تا ذهنیت و ادراک سیاسی جهان عرب را کنترل نماید. این شبکه بیشترین مخاطب را در جهان عرب به دست آورده است.
با توجه به فرایند مخاطبیابی شبکه الجزیره، زمینه برای افزایش نقش سیاسی قطر در کشورهای خلیجفارس و خاورمیانه فراهم شده است. بهطور کلی، شبکه¬های خبری و رسانه¬ها را می¬توان بهعنوان زیربنای تحرک دیپلماتیک دانست. کشورهایی که از انگیزه مؤثر برای ایفای نقش سیاسی منطقه¬ای برخوردارند تلاش می¬کنند تا چنین فرایندی را از طریق رسانه¬ای و کارگزاران خبری ـ تحلیلی پیگیری نمایند.
در سالهای بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر، هتل شرایتون قطر بهعنوان مرکز برگزاری کنفرانس¬های منطقه¬ای بوده است. اینگونه کنفرانسها عموما براساس مشارکت شبکه الجزیره انجام گرفته است. این شبکه تلاش دارد تا زمینه¬های جذب کارگزاران فکری و نخبگان تحلیلی را فراهم آورد. یکی از فرایندهای جذب نخبگان ترکیه در قالب سیاستهای آمریکا محور در خاورمیانه عربی را می¬توان برگزاری چنین کنفرانسهایی دانست.
نقش دیپلماتیک و سیاسی قطر در روند شکلگیری دولت ائتلافی لبنان از اهمیت ویژه¬ای در جهان عرب و خاورمیانه برخوردار بوده است. در اجلاسیه دوحه، رهبران سیاسی قطر توانستند زمینه¬های متقاعدسازی ایران و حزبالله لبنان برای شکلگیری دولت ائتلافی در لبنان را فراهم سازد. در سالهای ۲۰۱۲–۲۰۱۱ زمینه برای نقشآفرینی دیپلماتیک قطر در ارتباط با جذب طالبان و مقابله با سوریه بهوجود آمد. هم اکنون دوحه را می¬توان مرکز اصلی گردهمایی دیپلماتیک برای سازماندهی فرایندهای سیاسی و امنیتی در افغانستان، سوریه، یمن و فلسطین دانست. فرایندی که با مشارکت همهجانبه عربستان و ترکیه انجام می¬شود. کشورهایی که بهعنوان بازیگران ائتلاف در جهت مقابله با محور مقاومت ایفای نقش می¬کنند.
 
				 
								 
															


 
															