جامعه شناسی سیاسی ناسیونالیسم قومی و سلفی گری در بلوچستان پاکستان
سعید خسروی
پژوهشگر مسائل پاکستان
جریان شناسی افراطیگری از منظر جامعه شناسی سیاسی میتواند راهگشای مسائل لاینحل و چند لایۀ سلفی گری باشد و مقدمه مسائل ناسیونالیسم قومی و جریانات معتدل و افراطی میتواند حسن مطلع موضوع فوق باشد.
پس از استقلال پاکستان به رهبری محمد علی جناح، کشور پاکستان به عنوان جمهوری اسلامی پاکستان در جهان داعیۀ ام القرائی را در سر پروراند. قدرتهای بزرگ با توجه به بافت قومیتی ایالات پاکستان، دست به استرتژی های تفرقه افکنانه و فرقه گرایانه زدند تا ظرفیتهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پاکستان را تحت شعاع قرار دهند. بنابراین بعضی از رهبران پاکستان، دانسته یا ندانسته در پازل قدرتهای مستکبر گام نهادند و میتوان به تضعیف جریانهای معتدل در ایالت بلوچستان توسط حکومت فدرالی پاکستان- به خصوص بعد از آن که پرویز مشرف دستور کشتن اکبرخان بکتی را صادر کرد و جریانهای تندرو و افراطی را تقویت نمود- اشاره کرد.
ایالت بلوچستان، ساختار قومی و قبیلهای ویژهای دارد. اقوام مرّی و بکتی در بلوچستان سهم بسزایی در درگیرهای درون قومی بلوچستان پاکستان دارد، به ناخودآگاه ذهن انسان را به درگیریهای قومی اوس و خزرج در عربستانِ صدر اسلام هدایت میکند و این بستر را مساعد نفوذ دستهای معارض و بیگانه مینماید، تنها راه برونرفت از اختلافات درون قومی، گزینه وحدت و انسجام هست که متأسفانه بهصورت جنبش آزادیبخش بلوچ، خود را به جهانیان نمایانده و دست به رفتارهای خشونتآمیز برای مطالبات قومیتی خود علیه دولت مرکزی زده. ازاینرو در این زمینه میتوان از ارتش آزادیبخش خلق بلوچ در این منطقه نام برد که نماد جنگافروزی، ناسیونالیسم قومی و افراطیگری است و برای به دست آوردن حقوق خود اعتقاد به جنگ مسلحانه دارد، که باعث جنگ قومی در این منطقه شده است. دولت مرکزی پاکستان برای دفع فتنه تجزیه از ایالت بلوچستان به دنبال سیاستهای تمرکزگرای خودش در منطقه بهخصوص بلوچستان میباشد. خالی از لطف نیست که بدانیم روسها پسازآن که به افغانستان حمله کردند، علاقه داشتند که بلوچستان ایران ، بلوچستان پاکستان، بلوچستان افغانستان و پشتونستان به هم بپیوندند و یک حکومت کنفدرالی شکل بگیرد و آنها را از این مسیر به آبهای آزاد وصل کند و به اهداف جهانیشان نزدیکتر بنماید. دراینبین اندیشه استقلال در ذهن مردمان بلوچستان بیشتر متأثر از قدرتهای خارجی در راستای اهداف استعماری آنها میباشد و تجزیهطلبی را به پیشینۀ تاریخی بلوچستان پیوند زده است، رهبران بلوچ همیشه سودای استقلال را در ذهن خود میپرورانند و در ذهن جامعۀ بلوچ این مهم نهادینهشده است، چراکه افکار استقلالطلبانه میان نهادهای سیاسی و قومی در بلوچستان در هر شرایط به درجههای متفاوتی، فعال بوده است. بلوچهای پاکستان مبارزه در راه استقلال را جزء حقوق اولیه خود میدانند زیرا بلوچستان از روی اجبار و از طریق نظامی در سال 1948 از اریکۀ یک دولت مستقل، پایین کشیده شده است و این موضوع یک منازعه تاریخی را یادآور خاطرۀ مردمان بلوچ میکند.
دلایل فرهنگی و اجتماعی سلفی گری و تجزیهطلبی
دلایل فرهنگی و اجتماعی (جامعهشناسی سیاسی) سلفی گری، تجزیهطلبی و عوامل مؤثر بر حس تبعیض و محرومیت که منجر به داعیۀ استقلالطلبی مردمان ایالت بلوچستان میشود، میپردازیم. احساس حقارت بلوچها در برابر پنجابیها به این جهت که نگاه تحقیرآمیزی دارند و آنها را بهمثابه جانور میپندارند، میتواند جرقۀ یک بحران عمیق فرهنگی، نژادی و هویتی باشد، ازاینرو این شکاف و نگرش محقرانۀ پنجابیها به گسلهای قومیتی و ایالتی دامن میزند و این احساس حقارت بلوچها که ناشی از رفتار پنجابیها میباشد، حس تبعیض و محرومیت را بهشدت تقویت مینماید و اینکه مردمان بلوچ خود را بهغیراز مردمان پنجابی و سایر ایالات پاکستان میبینند؛ شکلدهندۀ روحیه تجزیهطلبی و استقلالطلبی است، درصورتیکه از این رهگذر، ما شاهد رفتارهای افراطی و سلفیسم در ایالت بلوچستان هستیم و مطالبات برآمده از احساسات مردم بلوچستان پاکستان نسبت به حکومت مرکزی به شرح ذیل میباشد:
–با توجه به بندر بزرگ با ظرفیتهای عمیق فرهنگی و سیاسی و مخصوصاً اقتصادی؛ چرا مردمان ایالت بلوچستان همچنان در محرومیت و قحطی و فقر به سر میبرند؟
–در بلوچستان ذخایر کمنظیر و کثیر گاز، نفت و معادن غنی وجود دارد ولی حاکمیت بیتوجه به این منطقه میباشد و ظرفیتهای انسانی را در این خطه نادیده میگیرد و قدرتهای داخلی و خارجی رویکرد و یا نگاه ابزاری به مردمان و ظرفیتهای منطقهای بلوچستان پاکستان دارند.
–بلوچستان دارای انواع میوه و تولیدات زراعی است. ازلحاظ شرایط طبیعی دارای بندر آبی و راه ترانزیتی با دو کشور افغانستان و ایران است (ژوپ و چمن با افغانستان و تفتان با ایران). چرا حکومت مرکزی از توان کشاورزی و موقعیت ژئوپلیتیکی این منطقه زیرساختهای اقتصادی آن غافل است و سرمایهگذاری نمیکند؟
–سلاح اتمی پاکستان در بلوچستان آزمایش میشود؛ زیرا جای مناسب دیگری برای آزمایش سلاح هستهای خود ندارد، دراینباره مردمان این خطه حس «نگاه ابزاری انگاشتن به بلوچستان» در ذهن آنها تداعی میشود و حس غیریت و عدم تعلق در آنها تقویت میشود و این چرایی در مورد آزمایش سلاح هسته در آنها تشدید میشود.
–اینکه چرا عایدات بلوچستان در خدمت پنجابیهاست؟ و این نگرش به شکاف در جامعه بلوچستانی و پنجابی دامن میزند و مسائل اختلافی را تشدید میکند.
–مردمان بلوچ جاده و مؤسسات سلامت موردنیاز ندارند که برای درمان خود با خاطری آسوده مراجعه کنند، درصد بیکاری مردمان ایالت بلوچستان بهمراتب بیشتر از ایالت پنجاب است و این مورد خاطر این قوم را از حکومت مرکزی مکدر مینماید.
–بلوچها تدریس و آموزش به زبان مادری را حق طبیعی خود میدانند که تاکنون تحققنیافته است. خواستههای اولیه بلوچها از طریق مذاکره حلوفصل نشده است و برای اعادۀ حقوق خود ناگزیر هستند دست به سلاح ببرند و اعلام نارضایتی و خشونت کنند.
لازم به ذکر است، علاوه بر دلایل فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و روانی حاکم بر منطقه جغرافیایی بلوچستان پاکستان؛ عوامل خارجی و منطقهای در ظهور خشونت تأثیر قابلتوجهی داشته است. از این حیث که بندر گوادر برای افغانستان اهمیت حیاتی دارد و به لحاظ مسافتی حدودا چهارصد کیلومتر آنها را به مرادشان می رساند، در حالی که بندر کراچی حدودا هزار کیلومتر مسافت دارد تا افغانی ها را به آبهای آزاد دسترسی بدهد، بندر گوادر ازاینجهت موردتوجه ویژه قرارگرفته است. همچنین فعالیتهای تبلیغی جریانهای سلفی در منطقه، زمینههای تبدیلشدن اقلیت قومی- مذهبی، سیاسی شدن خواستههای قومی و تقویت هویت قومی- مذهبی در این منطقه و بهتبع آن تضعیف هویت ملی را فراهم میسازد. جریان اقلیت گرایی که در اثر تحریک جریانهای سلفی به را افتاده، باعث تشدید احساس محرومیت، تبعیض و بیعدالتی، تشدید نارضایتی عمومی، ایجاد بستری مناسب جهت فعالیت و سوءاستفادۀ گروهکهای تروریستی در منطقه شده است.
آرای دوبندی و جماعت اسلامی- ابوالعلای مودودی- که متأثر از فشارهای استعمار خارجی و حذف مسلمانان هند میباشد، نقطه اتکا رفتارهای افراطی میباشد. لذا توجه ویژه به امر جهاد در بازسازی قدرت مسلمانان و حذف دروس علمی که از استدلالهای عقلی ناشی میشود و در مقابل شرع تصور میشود، از عوامل همافزایی بنیادگرایی و سلفی گری در پاکستان به شمار میرود. از این رهگذر عامل نفوذ کمونیسم چاشنی جریانات افراطگرای مذهبی و سیاسی در پاکستان و ایالت بلوچستان هم قربانی و حتی بازتولید همین خشونت و سلفی گری منبعث از جریانات بنیادگرا در منطقه شده است و تأثیر شگرفی در ناامن کردن ایالت بلوچستان داشته است. لکن مباح بودن قاچاق مواد مخدر جهت امرارمعاش تبدیل به یک پدیدۀ ناهنجار در بافت امنیتی منطقه شده و مبارزه با سوداگران مرگ منجر به هزینههای جبرانناپذیر انسانی گشته است و نمای تمدنی، انسانی، هویتی، فرهنگی منطقه را با خشونت و سلفی گری گرهزده است.
نتیجهگیری:
نگارنده بر این نظر است که عوامل سلفیسم در ایالت بلوچستان را به دو عامل اولیه و ثانویه تحلیل مینماید؛ عامل اولیه احساس نارضایتی و عدم توسعه منطقه در مردمان بلوچ انگیزه جداییطلبی را تقویت کرده و دست به اقدامات ترور، خرابکارانه و حتی شرارت و یارکشی علیه حکومت مرکزی، میزنند و توجهات قدرتهای خارجی را در حمایت جریان خویش جلب مینماید لکن عامل ثانویه را در سلفیسم؛ جریان مدارس مذهبی با حمایتهای علمی، نظامی،اقتصادی و فرهنگی اندیشه وهابیت که از عربستان سعودی صادرشده، میداند. در جریان شناسی سلفی گری در ایالت بلوچستان نیاز است با رویکرد و نگاه جامعهشناسانه و مردمشناسی دقیق به تحلیل موضوع فوق دست یازید تا بتوان با تدوین برنامههای استراتژیک فرهنگی و سیاسی، جریانهای افراطگرای مذهبی و قومی را که دودش حتی به چشم همسایگانش میرود، مهار کرد و به تلالو اسلام ناب محمدی و عزت مسلمانان جهان، یاری رساند.