آسيب شناسي روند تقریب مذاهب اسلامی، دکتر یحیی جهانگیری

آسيب شناسي روند تقریب مذاهب اسلامی، دکتر یحیی جهانگیری

مدیر کل ارتباطات علمی بین المللی دانشگاه مذاهب اسلامی، کارشناس و استاد دانشگاه

 

یکی از سؤال‌های مهمی که بعد از چهار دهه از انقلاب اسلامی ایران باید به آن پاسخ داده شود و اینکه این نظریه چقدر موفق بوده است و نسبت به آن‌یک آسیب‌شناسی انجام شود، و نسبت به غنی سازی این نظریه باید فکر کرد، بحث تقریب مذاهب اسلامی است که این نظریه را بزرگان دین ما مطرح کرده اند و نظریه ای برخاسته از یک اندیشه سیاسی نیست که در ایران بعد از انقلاب اتفاق بیفتد، بلکه ریشه‌های آن در آموزه‌های دینی، شیوه و رفتار الگوهای دینی ما، پیامبر و ائمه اطهار علیهم‌السلام دارد. اما چیزی که این نظریه را به‌عنوان یک تهدید جدی مطرح می‌کند، این است که ما بیشتر خوانش الهیاتی از این نظریه داشتیم. به این معنا که فقط معنای الهیاتی را از آن برداشت کردیم. لذا اکثر اجلاس‌هایی که در این حوزه برگزارشده است، بیشتر بحث بین علمای دینی بوده است. ولی هیچ‌گاه به وحدت بین همه اقشار مسلمین نبردیم؛ به این سمت که مسلمین فقط الهی‌دان‌ها نیستند. اتفاقاً گاهی اوقات همین الهی‌دان‌ها دعوا می‌اندازند. درست است که به خاطر تأثیر الهی‌دان‌ها بر این موضوع تمرکز داشتیم، اما باید یادمان باشد که این الگوها قابل‌تغییرند و دوما این الگوها برای همه الگو نیستند. بعضی مواقع حتی دیده می‌شود که چون الگوهای دینی در ایران دارای نفوذ بیشتر است، پس حتماً این الگو در کشورهای دیگر هم باید این جایگاه را داشته باشد، درحالی‌که ممکن است در ترکیه و یا در یک کشور دیگر الگویی که مؤثر باشد. نسخه‌پیچی از مدل ایرانی برای دیگر کشورها نسبت به بحث وحدت از تهدیدها و آسیب‌های این عرصه است.

 پس اگر یک آسیب‌شناسی انجام شود، هدف آوردن علمای دینی این بود که آن‌ها از منظر دینی بحث وحدت را اثبات کنند و دوم این‌که به‌عنوان الگو تأثیر ایجاد کنند. حداقل از دو جهت این نظریه دچار آسیب است و باید آسیب‌شناسی در آن انجام شود:

 یکی این‌که نباید فقط از منظر الهیاتی دیده شود. متأسفانه مطالعاتی که در ارتباط با وحدت شیعه و سنی انجام‌شده است، عموماً تحلیل‌های دینی داشته است. مثلاً بین الفریقین و مطالعات تطبیقی انجام‌شده است. مسئله همیشه دینی بوده است؛ هم موضوع و هم رویکرد دینی بوده است. پژوهشگر، پژوهشگر دینی بوده است و عرصه کاملا دینی تعریف شده است و برای مخاطب دینی نوشته شده است. یعنی همه چیز دینی و الهیاتی!

حال آن که اگر امروز به دنبال این هستیم که بحث وحدت به همان شکلی مطرح شود که دغدغه امام بوده است، باید تغییر جهتی انجام شود. حداقل در دهه ای که ما زندگی می کنیم، توده ها و قشر عادی، دعواها را به میدان می کشند و وحدت اسلامی را دچار چالش می کنند. یک تحقیق نشان می دهد، تحصیلکرده های غیر دینی، بیش از تحصیل کرده های دینی، عضو گروه های رادیکال و تکفیری شده اند. علمای دینی اگر خشن هم بودند، خشونتشان در حد تئوریک بوده و به عرصه عمل نرسیده است. کسی که به خودش بمب می بندد، گاهی فرد بی سوادی است که این کار را انجام می دهد. ما برای این طیف چه کار کرده ایم؟ چگونه توانسته ایم بحث وحدت اسلامی را در بین این ها هم رواج دهیم؟ پس گام اول این است که باید نگاه خود را از مسئله دینی و رویکرد دینی تغییر دهیم و مسئله را از منظرهای دیگر هم ببینیم. می توان وحدت را با گونه های مختلف تعریف کرد. امروز شیعه و سنی بیزینس من می توانند در کنار هم باشند. این کنار هم بودن می تواند وحدت بیافریند. امروز هنرمند شیعه و سنی می توانند در کنار هم باشند، خطاط حنفی و شافعی و مالکی می توانند در کنار هم باشند و به وحدت بیندیشند. در این جاها چون حساسیت های مذهبی پایینی دارند، اتفاقاً وحدت خیلی خوب رخ می دهد. ولی در آن جا که بحث های دینی مطرح است، وحدت اسلامی خیلی رنگ و بوی جدی نمی تواند بگیرد. پس آن جا که زمینه فراهم است، باید روی این عرصه کار کرد. دو دلیل برای آن وجود دارد، افزون بر ضعف هایی که نظریه الهیاتی داشت، در این نظریه هم زمینه فراهم است و هم حوزه تأثیر در بین بدنه مردم و رسانه ها گستره و پراکنش بالایی دارد. بنابراین اگر امروز می خواهیم برای وحدت اسلامی کار کنیم، باید عرصه را قدری فراخ تر ببینیم و این قشر را هم در نظر بگریم، اجلاس ها روی مسائل دیگری مانند تقریب اهالی سینما، تقریب هنر، تقریب تجار و کارآفرینان و عرصه های دیگر هم داشته باشیم که اثر خیلی جدی خود را هم خواهد داشت. تمامی این موارد بدان معنا نیست که تقریب بن مایه های الهی ندارد و باید از رویکردهای الهیاتی دست بردارد، بلکه به این معنی است که فقط نباید از این جنبه به آن نگاه کرد. دوم این‌که باید زمینه ها و عرصه های تاثیرگذاری را دید. احساس می‌شود که عرصه تاثیرگذاری در حوزه های غیر الهیاتی رنگ و بوی خیلی بیشتری دارد.

برخی به وحدت یک نگاه تاکتیکی دارند، یعنی در بهترین حالت، در یک برنامه کوتاه مدت و میان مدت دیده می‌شود که برای رسیدن به اهداف بلندمدت تر، برنامه ای به نام وحدت می چینیم و از طریق وحدت به اهداف خود می رسیم، پس از آن وحدت را فراموش کرده و اهداف جدی تر خود را ترغیب می کنیم. بر اساس این مبنا، وحدت بین مسلمانان یک برنامه بلندمدت نیست و اساسا این در کوتاه مدت می تواند به اهداف بلندمدت کمک کند، اما وحدت در بلندمدت ناقض اهداف کوتاه مدت خواهد بود. این نگاه، نگاهی است که ممکن است برخی داشته باشند. اما نگاه حاکمیتی جمهوری اسلامی ایران، این نگاه نیست، چرا که ادله بسیار قوی برای این دارد که این نگاه، نگاه موفق و درستی نیست.

نگاه دیگر، نگاه استراتژیک است. این نگاه به وحدت نگاهی بلندمدت و نه کوتاه مدت و نه هدف زودگذر و میان گذر، بلکه هدف بلند مدت و واقعی می بینند که این را نه به مثابه یک پله برای رسیدن به هدف بلند، بلکه به مثابه روشی که باید ادامه پیدا کند و هدفی که باید همواره مورد توجه باشد، نگاه میکنند. منتهی دلیل و عوامل و عاصر این استراتژی را یک یا چند عامل بیرونی می بینند، مثلاً اگر ما پیشینه نظریه وحدت را جستجو کنیم، می بینیم که عامل جدی که سبب شده است نظریه وحدت مطرح شود، عامل عقب ماندگی مسلمانان بود. نظریه پردازان علت عقب ماندگی مسلمانان را تشتت و تفرق مسلمانان دانسته اند و لذا به دنبال این هستند که یکی باشند و با هم افزایی به اهداف خود برسند و یا در دهه های اخیر بحث دشمن مطرح شد که وجود دشمن مشترک سبب می‌شود که مسلمانان در کنار هم قرار گیرند. پس حامیان این نظریه، عامل را بیرون از جهان اسلام جستجو می کردند و درمان این درد را وحدت مسلمین می دانستند.

اما میبینیم که رویکرد سومی مطرح است که واقعیت های نظام اسلامی و نظام حاکمیتی ایران، این نگاه را نگاه جدی تری می داند و آن هم این است که وحدت را یک برنامه بلندمدت و یک روش و یک هدف پایا و مانا می داند. منتهی عامل غنی ساز این نظریه، نه عوامل بیرونی که عوامل درونی می دانند. یعنی عامل آن را در درون جهان اسلام جستجو می کنند. به باور حامیان این نظریه، وحدت یک تاکتیک نیست، استراتژی ای است که رنگ و بوی ایدئولوژیک هم دارد. فقط به خاطر عامل بیرونی نیست که مسلمانان در کنار هم قرار گرفته اند، بلکه عامل های درون زا در درون تاریخ اسلام هست که آن‌ها را همسو، همگن و همشانه قرار می دهد. این را در منابع تاریخی و روایی خود جستجو می کنند. لذا وحدت رنگ ایدئولوژیک می گیرد. فرقی که این نگاه با نگاه استراتژیک دارد، این است که هر دو بلند مدت هستند، اما در عامل استراتژیک اگر عامل بیرونی برود، یعنی عملا نیازی به وحدت نداریم. اما در نگاه ایدئولوژیک تا موقعی که به این باورها هستیم و این آموزه ها را قبول داریم، باید وحدت را منظور نظر خود داشته باشیم. زمانی که به وحدت می رسیم، مدل های وحدت خود نیز بحثی قابل بحث خواهد بود.