“مبانی نظری نقش ایران اسلامی و جهان اسلامی در آینده هندسه قدرت جهانی”
محمد پیرمرادی، دانشیار دانشگاه جامع امام حسین ع
در سال 1979 جهان در یک شرایط خاص، ناباورانه شاهد انقلابی بود که متفاوت با انقلابهای دیگر سخن میگفت ولی وضع موجود و نظم نوین جهانی را در قالب سخنرانیها و پیامهای رهبری انقلاب اسلامی با مواضع انقلابی به نام صریح مقابله با دو قدرت بینالمللی مستقر یعنی آمریکا و شوروی (که جهان را بین خودشان تقسیم کرده بودند) نفی میکرد. با توجه به این فرمایش رهبر معظم انقلاب که این انقلاب بینام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست، برای اینکه ماهیت انقلاب را بیان کنم بعضی از فرمایشات ایشان را ذکر میکنم. انقلاب اسلامی برای برهم زدن ساختار موجود جهان آمده است، به این فرمایشات دقت بفرمایید.
· روشنفکران اسلامی همگی با علم و آگاهی باید راه پر فراز و نشیب دگرگون کردن جهان سرمایهداری و کمونیسم را بپیمایند.
· تمام آزادیخواهان باید با روشنبینی و روشنگری راه سیلی زدن بر گونهی ابرقدرتها و قدرتها خصوصاً آمریکا را بر مردم سیلی خوردهی کشورهای مظلوم جهان و جهان سوم ترسیم کنند.
· من با اطمینان میگویم اسلام ابرقدرتها را به خاک مذلت مینشاند.
· اسلام موانع بزرگ داخل و خارج، محدودهی خود را یکی پس از دیگری برطرف و سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد.
· مبارزه با آمریکا تا سقوط آن باید ادامه پیدا کند.
مواردی را از فرمایشات حضرت امام ذکر کردم که در این راستا است.
· ما مبارزهی سخت و بیامان خود را علیه آمریکا شروع کردهایم و امیدواریم فرزندان ما با آزادی از زیر یوق ستمکاران پرچم توحید را در جهان بیفرازند.
· ما یقین داریم اگر دقیقاً به وظیفهمان -روی کلمهی وظیفه دقت بفرماییدـ که مبارزه با آمریکای جنایتکار است ادامه دهیم فرزندانمان شهد پیروزی را خواهند چشید.
· اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همهی دنیای آنها خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان از پای نخواهیم نشست.
· وظیفهی ما است که در مقابل ابرقدرتها بایستیم و قدرت ایستادن هم داریم.
· ما با کمونیسم بینالملل به همان اندازه در ستیز هستیم که با جهانخواران غرب به سرکردگی آمریکا و با صهیونیسم و اسرائیل شدیداً مبارزه میکنیم.
· هر دو ابرقدرت کمر به نابودی ملل مستضعف بستهاند و ما باید از مستضعفین جهان پشتیبانی کنیم.
· ما باید در صدور انقلابمان به جهان کوشش کنیم و تفکر اینکه ما انقلابمان را صادر نمیکنیم کنار بگذاریم؛ زیرا اسلام بین کشورهای مسلمان فرقی قائل نمیباشد و پشتیبان تمام مستضعفان است.
دعای امام هم در همین راستا است، دقت بفرمایید.
· خداوندا بر ما منت بنه و انقلاب اسلامی ما را مقدمهی فروریختن کاخهای ستم جباران و افول ستارهی عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان.
این فرمایشاتی که عرض کردم همه در راستای تغییر هندسهی قدرت در سطح جهان است. سؤال این است که امام بر چه اساسی این حرفها را میزند؟ اینجا میخواهم آن اساس و مبانی فرمایشات حضرت امام را اشاره کنم که برای پاسخ به این سؤال هم باز به فرمایشات امامین انقلاب رجوع کردم. منشأ انقلاب را باید بررسی کنیم ببینیم ماهیت انقلاب چیست؟ فلسفهاش چیست؟ به دنبال چه اهدافی است که این حرفها را میزنند؟ از فرمایشات امامین انقلاب به جواب این سؤال میرسیم.
امام در معرفی انقلاب اسلامی فرموده است:
· انقلاب ایران برای خداست و از اول هم برای خدا بوده است. الله اکبر بوده است تا آخر هم همین است.
· انقلاب ایران نظیر انقلاباتی که در طول تاریخ به دست انبیاء انجام میگرفت؛ پس یک انقلابی است از سنخ انقلاب انبیاء.
· وابستگی در کار نبود الا یک وابستگی و آن وابستگی به مبدأ وحی و وابستگی به خدای تبارک و تعالی.
حالا از فرمایشات امام خامنهای در معرفی انقلاب در سازمان ملل:
· انقلابی بر پایهی دین خدا، انقلاب اسلامی را معرفی میکند، بر پایهی دین خدا در امتداد راه پیامبران و مصلحان بزرگ الهی.
· راهی به درازنای همهی تاریخ بشر.
· ریشهی استوار و اندیشهی زیربنایی این انقلاب جهانبینی توحیدی اسلام است؛ پس مبنا جهانبینی توحیدی اسلام است.
بر اساس فرمایشات امامین انقلاب، معلوم شد انقلاب از جنس و سنخ انقلاب انبیاء است و به نام خدا است، این کلمهی به نام خدا را فوکو گفته بود، و برای خداست به تعبیر حضرت امام و از جنس انقلاب انبیاء است. در اینصورت فلسفهی انقلاب اسلامی همان فلسفهی بعثت است؛ پس برای اینکه بدانیم انقلاب اسلامی برای چه آمده فلسفهی بعثت را باید مطرح کنیم.
فلسفهی بعثت چیست؟ قرآن پاسخ میدهد. «لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً»؛ هر امتی برایش یک رسول فرستادیم که «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت»؛ عبودیت و بندگی خداوند و اجتناب از طاغوت؛ طاغوت کلی است. با توجه به فرمایشات دیگری که در قرآن وجود دارد این ادبیات یک ادبیات کلی است و مخاطب آن همهی انسانها هستند، محدودهی خاصی نیست. «أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ»؛ “بَلَغ” یعنی به هر کس این پیام برسد مخاطب پیام است. بر اساس این آیهی شریفه پیامبران برای تغییر هندسهی قدرت آمدهاند، پیامبران آمدهاند تا نظامهای طاغوتی را حذف کنند خودشان جای آن را بگیرند. پیامبران آمدهاند فضا را عوض کنند، حیات طیبه ایجاد کنند، زندگی سالم ایجاد کنند. اگر بخواهند زندگی سالم ایجاد کنند طاغوتهایی که در رأس قدرت هستند نمیگذارند، طبعاً باید طاغوتها را کنار بزنند؛ برای اینکه طاغوتها را کنار بزنند احتیاج به تشکیلات دارند، احتیاج به دولت دارند و بر این اساس باید مقابله کنند. این دقیقاً نقطهی مقابل نظامهای سکولار است.
بر اساس فلسفهای که انقلاب اسلامی دنبال میکند، سکولاریسم با دین سازگاری ندارد؛ ما پیغمبر سکولار نداریم، دین سکولار نداریم. بنابراین وقتی ترکیه را بهعنوان یک رهبر مسلمان سکولار مطرح کردند، باید گفت مسلمانی در موضع حکومت، در موضع قدرت کسی که میگوید من میخواهم حاکمیت اسلامی ایجاد کنم نمیتواند بگوید سکولار هستم، این دو با هم قابل جمع نیستند. پس برای تغییر ساختار قدرت یکی از مبانیای که عرض کردم مبنای قرآنی است؛ همانطور که برای فلسفهی بعثت به قرآن مراجعه میکنیم، برای فلسفهی انقلاب اسلامی هم باید بدانیم انقلاب همان حرف انبیاء است. بر این اساس انقلاب اسلامی پیشینهاش میشود پیامبران و آیندهاش آن آیندهی روشن و انقلاب مهدوی است، آن دولت کریمهی مهدوی است. این باید به آن متصل شود بنابراین هیچوقت آشتی نمیتواند بکند، حتی اگر مذاکره هم بکند مذاکره با یک دشمن سرسخت است. از مذاکره هم برای حذف طرف مقابل استفاده میکند، همچنان که دشمن ما این کار را میکند.
پس مبانی تغییر هندسهی قدرت در جهان مبانی انقلاب اسلامی برای این امر یکی قرآن است، همان منطق نبوی است، دوم منطق عقل است. انقلاب اسلامی انقلاب مستضعفان علیه مستکبران است، دعوای مستضعف و مستکبر است، دعوای عدالت و ظلم است؛ بحث اینکه ظلم خوب است یا بد یک امر عقلانی است. پس مبنای اول مبنای قرآنی و دینی بود، مبنای دوم عقل است. عقل از عدالت در مقابل ظلم دفاع میکند. مبنای دوم عدالت است، انقلاب اسلامی انقلاب عدالتخواه است، در سطح جهان دعوا دعوای عدالت است. برای همین همان روز اول امام فرمود که حق وتوی ابرقدرتها از قانون جنگل بدتر است، چون دعوای عدالت است. معنا ندارد کسی که قدرت دارد همیشه حق با او باشد، این برخلاف عدالت است. سیستم بینالمللی یک بیعدالتی و یک بیقانونی را قانون کرده است. کجای عقل میپذیرد که بیایند مردم یک سرزمین را از خانهشان بیرون کنند کسان دیگر را بیایند جایگزین کنند؟ بعد سازمانی هم تأسیس کنند آن سازمان بیاید این عمل غیرقانونی را به رسمیت بشناسد، پس عقل این را نمیپذیرد، با فطرت انسانی هم سازگار نیست.
سومین مبنای تغییر هندسهی قدرت فطرت است؛ فطرت انسانها ستم را نمیپذیرد همچنان که عقل ستم را نمیپذیرد، همچنان که عقل از عدالت دفاع میکند، فطرت هم از عدالت دفاع میکند. مبنای انقلاب اسلامی هم این هست. «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط»؛ پیامبران آمدهاند تا مردم اقامهی عدل کنند و کار وصی پیغمبر هم همین است؛ پس من این سه مبنا را بهعنوان مبانی انقلاب اسلامی برای تغییر هندسهی قدرت مطرح کردهام: قرآن، عقل، فطرت.