“شکست استراتژی آمریکا در خاورمیانه: از دست دادن عراق و خلیج فارس“
بخش اول
آنتونی اچ . کوردسمن[i]
ترجمه مؤسسه آیندهپژوهی جهان اسلام
تمرکز بر بحران کنونی شکل گرفته در مورد تضاد بین آمریکا و ایران در عراق برای واشنگتن بسیار وسوسه انگیز است؛ حوادث از اواخر دسامبر بهطور پیوسته رو به افزایش بوده است. ایران متهم به این شد که از نیروهای شبه نظامی عراق [1] در حمله به تأسیسات و نیروهای آمریکایی حمایت کرده است؛ بههمین دلیل ایالات متحده حملات تلافی جویانهای را علیه نیروهای بسیج مردمی عراق انجام داد. بهدنبال این اقدام، تظاهرات سازمان یافته و حملاتی علیه سفارت ایالات متحده آمریکا در بغداد صورت گرفت. در پاسخ هواپیماهای بدون سرنشین ایالات متحده آمریکا خودروی حامل سردار سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران و ابومهدی المهندس، فرمانده حشد الشعبی را مورد هدف قرار دادند که منجر به کشته شدن [شهادت] آنها شد. حشد العشبی یک گروه شبه نظامی است که ارتباط نزدیکی با ایران دارد و مواضع آمریکا را هدف قرار میدهد.
دولت مرکزی عراق قبل از این وقایع تقریباً فروپاشیده بود؛ فساد، ناکارآمدی و سیاستهای اقتصادی شکست خورده منجر به تظاهرات گسترده مردمی شده بود. قوه مقننه آن تقریباً منحل شده و قوانینی تصویب میشد که خواهان ایجاد یک سیستم متفاوت، محلی و مبتنی بر نمایندگی بود. نخست وزیر عادل عبدالمهدی استعفا داده و در یک وضعیت نامشخص به سر میبرد. دولت منطقهای کردستان خواهان استقلال بود و دولت نتوانست بهطور مؤثر به شهرهای اهل سنت غربی که در نبرد با داعش خراب شده بودند کمک کند. ارتش و نیروی هوایی دولت مرکزی تاحد زیادی از نیروهای کرد در شمال عراق مجزا بودند و تلاش برای ادغام نیروهای بسیج مردمی شیعه و سنی که به نیروهای دولت مرکزی برای مبارزه با داعش کمک میکردند منجر به شکلگیری یک سیستم ناکارآمد شد که در آن وجود این شکاف عمیق باعث گردید نیروهای بسیج مردمی (حشد الشعبی) بسیار به ایران نزدیک شوند؛ در عینحال چنین تحولاتی به نخست وزیری گزارش میشد که اختیارات و اقتدار واقعی نداشت و مشروعیت خود را از دست داده بود.
ایالات متحده آمریکا با این خطر بسیار جدی روبهرو بود که حوادث در عراق ممکن است باعث گسترش اختلاف و افزایش جدال بین ایران و آمریکا در عراق و همچنین در کل منطقه شود؛ بههمین دلیل بار دیگر حضور رسمی خود در عراق را کاهش داده و سفیر ایالات متحده به شهروندان این کشور هشدار داد که خارج شوند. در عینحال، عراق هیچ مسیر مشخصی برای وحدت، ایجاد یک سیستم سیاسی کارآمد و دولتی که به فکر بهبود اقتصادی و توسعه باشد، ندارد. مقابله با بحران هر روز معین به نظر میرسد دور از دسترس ایالات متحده است. در عینحال تمرکز بر بحران کنونی نشان دهنده یک شکست قوی در استراتژی آمریکا در تعامل با عراق و خارومیانه در طول نزدیک به دو دهه بوده است، و در واقع دو “پیروزی“ آشکار را تبدیل به شکستهای واقعی جهانی کرده است.
از سقوط صدام در سال 2003 تا به امروز، ایالات متحده آمریکا استراتژی بزرگ و کارآمدی برای عراق نداشته است؛ علاوه براین، نداشتن برنامه و عمل مدام که فراتر از رویدادهای روزانه باشد از دیگر ضعفهای آمریکا است. ایالات متحده آمریکا هرگز اهداف استراتژیک کارآمدی را تعریف نکرده است؛ هیچ تلاش مؤثری برای ایجاد یک عراق باثبات پس از اختلاف از خود نشان نداده است. آمریکا نتوانسته به مردم عراق نشان دهند که اقدامات فعلی آمریکا در راستای منافع آنها است. این در حالی است که وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا گزارش میدهد که تا 31 مارچ 2019، بیش از 765 میلیون دلار در اختلافات داخلی عراق و مبارزه با داعش خرج کرده است و این تنها بخشی از هزینههای مستقیم مبارزه است. هیچ گزارشی در مورد هزینههای دولت و آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده (USAID) وجود ندارد، با اینحال به نظر میرسد باید صد میلیارد دلار دیگر نیز به مبلغ قبلی اضاقه کنیم.
واکنش فعلی عراق به آمریکا، حملات نظامی در عراق و موفقیت حملات به سفارت آمریکا در بغداد هشدار میدهد که آمریکا اکنون ممکن است در آستانه شکست سوم در عراق پس از سال 2003 باشد. در دور اول ایالات متحده آمریکا برای مقابله با یک تهدید فرضی به نام تهدید سلاحهای کشتار جمعی و کنار زدن صدام حسین از قدرت، عراق را اشغال کرد. این پیروزی بزرگی برای ایالات متحده آمریکا بود ولی این کشور هیچ برنامهای برای دوران پس از برکناری صدام حسین از قدرت طراحی نکرده بود. عمدهترین تأثیرات نداشتن برنامه این بود که قدرت توازنسازی ارتش عراق در مقابل ایران را از بین برد، موجب درگیریهای عمیق فرقهای و اختلاف قومی شد؛ علاوه براین افراطگرایی سنی را تقویت کرده و منجر به شکلگیری یک جنگ جدید شد.
در دور دوم، ایالات متحده و متحدانش به مبارزه با این افراطگرایان اسلامی از سال 2004 تا 2010 مشغول شدند؛ ایالات متحده با کمک انبوهی از نیروهای زمینی آمریکا و کمک نیروهای مردمی سنی عراق، این افراطگرایان سنی را در غرب عراق شکست داد، اما نتوانست دولت و اقتصاد ایجاد کند. ایالات متحده پس از سال 2009 بهطور مؤثری تلاشهای ملتسازی خود در عراق را كنار گذاشت و نیروهای جنگی خود را در اواخر سال 2011 بیرون كشید، این اقدام منجر به شکلگیری یک خلاء قدرتی شد که باعث گردید پای داعش به عراق باز شود؛ این در حالی بود که آمریکا نتوانست تصمیم قاطعی را برای اتخاذ یک استراتژی فعال برای ایجاد ثبات در عراق و تعامل با جنگ داخلی سوریه اتخاذ کند. در سوریه تمرکز آمریکا بر شکست نیروهای داعش از طریق نیروهای کرد سوری بود، اما بین سالهای 2016 تا 2018 با منحل شدن “خلیفه“ داعش، پیروزی دیگری بهدست آورد.
با این وجود، ایالات متحده هرگز برای مقابله با بحرانهای سیاسی و اقتصادی عراق، برای مقابله با سوریه یا حتی برای مقابله با دهها هزار زندانی داعش برنامه معناداری را تدوین نکرده است. این روند درهای سوریه را بهروی روسیه، ایران و حزب الله لبنان گشود. ایالات متحده آمریکا تاحدی نیروهای نظامی عراق را بازسازی کرد اما در مقابل دید که ایران نیروهای بسیج مردمی قدرتمندی را ایجاد کرده است که ارتباط نزدیکی با تهران دارند. ایالات متحده آمریکا قادر نبود به عراقیها نشان دهد که بسیاری از مشاوران آمریکایی و همچنین قدرت هوایی این کشور برای شکست دادن داعش فعالیت میکنند؛ ایالات متحده هیچ تلاش آشکاری برای اصلاح دولت شکست خورده عراق و بهبود اقتصاد آن کشور از خود نشان نداد. واشنگنتن نتوانست اطمینان ایجاد کند که مناطق پرجمعتی که در اثر جنگ با داعش خراب شده بودند بازسازی شده و کمکهای مؤثری دریافت خواهند کرد. دور سوم در حال شکلگیری است اما هیچکسی نمیتواند ایالات متحده آمریکا را متهم به داشتن استراتژی منسجم برای مقابله با این واقعیت کند که سیستم سیاسی عراق هیچ انسجامی ندارد؛ دولت این کشور بهطور ناامید کنندهای فاسد و ناکارآمد است و اقتصاد آن حداقل از آغاز جنگ با ایران در سال 1979 در وضعیت بحران و توسعه ناکام بوده است. هیچ دولت واقعی در عراق وجود ندارد، فقط یک نخست وزیر موقت و یک رئیس جمهور است که آنها هم قدرت واقعی ندارد.
از سال 2003 به بعد ایالات متحده آمریکا بیش از 5200 مشاور و نیروهای آموزش دیده و کمکرسان را برای بازسازی ارتش عراق بهکار گرفته بود، با اینحال برنامه روشنی برای آینده نداشت؛ هیچ تلاشی برای متقاعد کردن مردم عراق در مورد اینکه اقدامات آمریکا به نفع آنها است، انجام نداد؛ و بهطور مؤثری هرگونه تلاش جدی برای اصلاحات اقتصادی، ثبات و رشد در عراق را کنار گذاشت. ایران نیز به نوبه خود مرتکب اشتباهات بسیاری شده است، اما بهوضوح بهدنبال خروج ایالات متحده از عراق است و با شبه نظامیان اصلی و جنبشهای سیاسی شیعه پیوندهای محکمی دارد. ایالات متحده در عراق دارای یک سفارتخانه عریض و طویل است، اما هیچ برنامه مشخصی برای تأثیرگذاری بر آینده عراق ندارد، و ایالات متحده آمریکا در مورد خروج و سطح پیروزیهای بهدست آمده در مبارزه با داعشی صحبت میکند که هرگز در جهان واقعی رخ نداده است.
بهطور گستردهتر، ایالات متحده اعتماد شرکای استراتژیک عرب خود را در منطقه خلیج فارس از دست داده است؛ ایالات متحده آمریکا توصیههای همپیمانان خود در مداخله سال 2003 نادیده گرفت و باعث شد که ایران به قدرت نظامی غالب در عراق و شمال خلیج فارس تبدیل شود که یک منبع ضعف و نگرانی پایدار برای متحدان آمریکا است. شروع دوره اوباما نیز میزان نگرانی آنها را تغییر نداد؛ زیرا زمانی بود که آنها حدود 10درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف نیروهای نظامی میکردند و سؤالات زیادی در مورد تمایل آمریکا برای حفظ نقش نظامی خود در خلیج فارس و حمایت از امنیت آنها داشتند. ایالات متحده آمریکا ایران را تحریم کرد که این امر باعث افزایش انگیزه ایران شد، این امر نه تنها بازدارندگی در پی نداشت بلکه باعث افزایش فعالیتهای ایران شد، در کنار آن کشورهایی مانند روسیه، چین و ترکیه تبدیل به بازیگران اصلی در خاورمیانه شدند. چین همچنین یک پایگاه بزرگ و امکانات بندری را در جیبوتی ایجاد کرد. ایالات متحده آمریکا حرفهای تندی را علیه ایران بهکار میگیرد؛ با اینحال هیچ یک از آنها جامه عمل نپوشیده است و رئیس جمهور آن بهصورت هفتهای تصمیم میگیرد که آیا در منطقه بماند یا از آن خارج شود.
عراق بهعنوان یک شریک و یک کشور مستقل؛ هدفی راهبردی برای اقدام سیاسی ایالات متحده در خاورمیانه
در حال حاضر ایالات متحده حوزههای زیادی را برای داشتن گزینههای خوب در جهت تعامل با عراق و کشورهای خلیج فارس از دست داده است، اما حداقل باید تلاش کند که دوره سوم را نیز نبازد. خلیج فارس برای “ترک” خیلی مهم است؛ بهویژه هنگامیکه خروج بهمعنای واگذاری آن به یک ترکیب غیرقابل پیشبینی از جنگ داخلی افراطگرایانه، کشورهای شکست خورده مانند سوریه، یمن و کشورهای رقیبی مانند ایران، روسیه، چین و ترکیه به رهبری اردوغان باشد. موارد بسیار زیادی در خاورمیانه وجود دارد که ایالات متحده آمریکا نمیتواند اقدام مؤثری در مورد آنها انجام دهد، مگر اینکه رویدادهای داخلی غیرقابل پیشبینی یک کشور خاص را تغییر دهد. لیبی، سوریه، لبنان و یمن همگی به “کشورهای شکست خورده” تبدیل شدهاند که تراژدیهای بسیار ناپایدار هستند. الجزایر و تونس موارد جدیدی هستند که ممکن است به لیست قبلی اضافه شوند. همه این کشورها به لحاط منافع استراتژیک آمریکا دارای اولویت سوم هستند. سایر شرکای استراتژیک مانند مراکش، مصر و اردن دارای اولویت بالاتری هستند، اما آنها با همان میزان ناپایداری و تهدید روبهرو نیستند و به کمک خارج از کشور نیز نیاز کمتری دارند.
با اینحال عراق یک داستان متفاوت است؛ این کشور برای تأمین امنیت خلیج فارس، ایران، مبارزه با افراطگرایی و همچنین اطمینان از گردش پایدار صادرات نفت جهانی برای تأمین نیازهای رو به رشد اقتصاد جهانی، از اولویتهای اساسی استراتژیک برخوردار است. اگر ایالات متحده و متحدان آن بتوانند از تبدیل شدن عراق به “مرد ضعیف خلیج فارس” -یا تحت سلطه ایران بودن- جلوگیری کنند، امنیت کلی خلیج فارس برای ایالات متحده نسبتاً آسان خواهد بود، به شرطی که مقامات ایالات متحده آمریکا تصمیم بگیرند که در خلیج فارس بمانند و اولویت استراتژیک مناسبی به منطقه دهند. یک عراق قدرتمند و متحد نه تنها بهترین دفاع عملی در برابر افراطگرایی منطقهای است، بلکه تبدیل به یک منطقه حائل مناسب میشود که از تهدیدهای ایران جلوگیری میکند. شرکای عرب ما در شبه جزیره عربستان و اسرائیل نسبتاً امن خواهند بود؛ علیرغم فقدان استراتژی مشخص در کاخ سفید، ارتش آمریكا و سنت کام (CENTCOM) قبلاً اقداماتی را برای دفاع و بازدارندگی علیه ایران انجام دادهاند. اگر عراق قادر به مقاومت در برابر تقسیم بندیها بین سنیها و شیعیان و ظهور افراطگرایی سنی باشد، باز هم داعش و افراطگرایی بهعنوان تهدیدهای ماندگار باقی خواهند ماند، اما نه بهصورتیکه نیاز به توجه ویژه ایالات متحده داشته باشند.
مقیاس واقعی چالش عراق
با اینحال “حفظ” عراق یک چالش بسیار جدیتر از صرف پرداختن به تقسیمات سیاسی فعلی آن، بقایای داعش و چالشهای کوتاهمدت ارائه شده از سوی ایران است؛ از بسیاری جهات، عراق یک دولت شکست خورده است و با مشکلات بسیار جدیتری روبهرو است. بازسازی چهره آمریکایی در عراق و همچنین ایجاد هر نوع مدیریت مؤثر یک چالش اساسی خواهد بود. با اینحال، این چالشها تنها بخشی از داستان هستند. اعتراضات و خیزشهای عمومی در عراق فقط نتیجه عصبانیت کنونی از مداخلات خارجی، فساد، شرایط اقتصادی نامناسب و فقدان فرصتهای شغلی نیست. مشکلات عراق نتیجه علل ساختاری عمیقی است که طی دهها سال با جنگ و بحرانهای سیاسی ایجاد شده و با عواملی مانند رشد بالای جمعیت، شهرنشینی بیش از حد، تجزیه ساختارهای اقتصادی سنتی، اشتغال بیش از حد در صنایع و دستگاههای دولتی غیرمولد، رشد مشکلات مربوط به آب و تغییرات آب و هوایی، سیستم نفت- دزد سالاری که به نام مردم سهم زیادی از ثروت را به غارت میبرند، تشدید پیدا کرده است.
عراق در اثر مبارزه با داعش صدمات زیادی دیده است، بنابراین نه تنها از این جهت نیاز به احیاء و بهبود دارد بلکه از جهت اختلافات قومی و فرقهای که ناشی از مداخله بیبرنامه ایالات متحده آمریکا بود نیز نیاز به درمان دارد. ایالات متحده آمریکا صدام حسین را بدون داشتن برنامهای برای مشخص کردن جایگزین آن از قدرت کنار زد. بازسازی کل اقتصاد و سیستم سیاسی عراق بیش از یک دهه طول میکشد و ایجاد یک ساختار دولتی و سیاسی درست و کارآمد که بهطور دقیق اصلاحات جامعی را در حوزه اقتصاد ملی و توزیع عادلانه ثروت ملی انجام دهد یک فرآیند زمانبر است. عراق همچنین باید این پیشرفت مدنی را با یک ساختار امنیتی منطبق کند؛ چنین امری میتواند به شکلگیری یک عراق مستقل کمک کرده و به نوبه خود امنیت منطقه خلیج فارس و ساختار وسیعتر خاورمیانه را تأمین کند. هیچ میزان از سرمایهگذاری در کشورهای دیگر حوزه خلیج فارس که در حال حاضر شرکای استراتژیک آمریکا هستند مانند بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی (و اردن در عمل واقعی) نمیتواند به اندازه سرمایهگذاری در عراق در زمینه جلوگیری و دفاع در برابر ایران و تضمین امنیت صادرات نفت خلیج فارس (20٪ از منابع روزانه جهان) کارساز باشد.
یک عراق قوی و مستقل حیاتی است؛ نه ایجاد یک شریک استراتژیک جدید
ایالات متحده باید بهوضوح درک کند که هدف اصلی توانایی عراق برای قوی شدن و داشتن استقلال و نه ایجاد یک شریک استراتژیک جدید است؛ عراق میتواند یک گزینه ایدهآل برای لیست فعلی شرکای استراتژیک ایالات متحده باشد و در صورت امکان این باید یک هدف باشد؛ و از سوی دیگر انتظارات و تمایالات عراقیها نیز برآورده شود. نظرسنجیهای عراقی، و خشم ناشی از حملات ایالات متحده آمریکا به اهداف نیروهای بسیج مردمی هشدار دهنده است و شاید زمانی برای جبران وجود نداشته باشد. براین اساس، سیاست ایالات متحده باید مبتنی بر این درک باشد که هیچ چیزی به اندازه محدود کردن مداخلات اقتصادی و امنیتی ایران در داخل عراق و محدود کردن نفوذ سایر کشورهای خارجی در این کشور؛ مهم نیست. همچنین در صورتیکه نیروهای عراق به اندازه کافی قدرتمند و مستقل شوند هیچ نیازی به نیروهای مبارز آمریکایی در زمان صلح نیست و ایجاد چنین نیرویی بهمعنای تبدیل شدن عراق به یک دولت نظامی است که در زمان صدام حسین نیز وجود داشت. اگر نیروهای امنتی عراق به اندازه کافی متحد و قدرتمند باشند بهراحتی میتوانند با ناآرامیهای داخلی مقابله کنند. آنها همچنین میتوانند در مقابل نفوذ ایران و گسترش افراطگرایی مقاومت کنند؛ جریان یافتن سلاح و نیروهای داوطلب به سوریه و لبنان را محدود کنند، و “مناطق خاکستری“ تهدید از جانب ایران و سایر کشورهای خارجی را تحت نظر داشته باشند. این نیروها بهراحتی میتوانند برای مدت زمان طولانی عراق را امن نگه دارند؛ با اینحال در صورت نیاز همسایگان عرب و ایالات متحده آمریکا نیز میتوانند به کمک آن بیایند. در نهایت، ایالات متحده همچنین باید دریابد که یک عراق مستقل – بهجای یک شریک رسمی استراتژیک- میتواند یک عامل کلیدی در ترتیبات امنیتی پایدار در خلیج فارس باشد.
نقش عراق در صادرات نفت و سلامت اقتصاد جهانی
بههمین ترتیب ایالات متحده آمریکا باید تفکر استراتژیک خود را بهگونهای تغییر دهد که منجر به شکلگیری استراتژی شود که بازتاب دهنده درک درستی از اهمیت کنونی عراق بهعنوان قدرت نفتی و تضمین کننده جریان پایدار صادرات نفت جهانی، باشد. ایالات متحده ممکن است به نوعی به مازاد خالص در صادرات نفت برسد، اما بهطور پیوسته به سلامت کلی اقتصاد جهانی نسبت به واردات مستقیم نفت بهویژه از خلیج فارس وابسته بوده است. علاوه براین حداقل برای دو نسل بعد، رشد اقتصادی و توسعه باثبات جهانی، وابسته به سوختهای فسیلی و صادرات انرژی از خلیج فارس خواهد بود. جریان نفت از طریق تنگه هرمز از 2/17 میلیون بشکه در روز (MMBD) در سال 2014 به 7/20 ( MMBD) در سال 2018 افزایش یافته است – یک افزایش 20 درصدی. در هر سال صادرات گاز مایع طبیعی (LNG) به 1/4تریلیون فوت مکعب افزایش مییابد. تقریباً هر شریک تجاری عمده ایالات متحده در آسیا وابسته به جریان پایدار نفت خلیج فارس است؛ اروپا نیز یک وارد کننده اصلی است. کشورهای در حال توسعه در سراسر جهان نیز برای حفظ قیمت مناسب به بندرهای نفتی خلیج فارس وابستهاند.
در دنیای واقعی، “استقلال انرژی” یک پارادوکس اقتصادی است؛ همانند کشورهایی که مستقیماً به واردات نفت خلیج فارس وابسته هستند، امروزه هر کار و شغلی در آمریکا نسبت به سال 2000 بیشتر به جریان پایدار نفت از خلیج فارس وابسته است. عراق نه تنها حیاتیترین و نامشخصترین جنبه امنیتی خلیج فارس است، بلکه بخش مهمی از این جریان نفت است. عراق ثروت نفتی بسیار زیادی دارد. این کشور دارای بیش از 147 میلیارد بشکه ذخایر اثبات شده نفت – حدود 9٪ از عرضه جهان – و نسبت بسیار زیادی از ذخایر تولید واقعی (6/4 میلیون بشکه در روز در سال 2018) است. این کشور همچنین دارای 6/125 تریلیون فوت مکعب ذخایر گاز است که میتواند توسعه صنعتی آن را تأمین کرده و هزینههای تولید نفت آن را کاهش دهد.
**مسئولیت صحت و سقم مطالب موجود در یادداشتها، مقالات و مصاحبههای منتشر شده در سایت به عهده نویسنده بوده و انتشار آنها الزاماً به معنی تأیید مطلب یا بیانگر دیدگاههای موسسه نیست.
[1] اطلاق تعبیر شبهنظامی به حشد شعبی (بسیج مردمی عراق) نادرست است زیرا حشد به موجب قانون عراق بخشی از نیروهای رسمی نظامی این کشور است و صرفاً برای رعایت امانت در ترجمه عیناً در متن آمده است.