شاهزاده تازه نفس- بخش اول
نویسنده: گریگوری گاس/ فارن افرز
ترجمه موسسه آینده پژوهی جهان اسلام
«گریگوری گاس» نامی آشنا برای دانشجویان و اساتید مطالعات منطقهای خاورمیانه و شمال افریقا است. در کنار آثار ارزندهای که از این تحلیلگر و استاد روابط بینالملل وجود دارد، احتمالا نام ایشان بیشتر با مفهوم «جنگ سرد جدید خاورمیانه» پیوند خورده است. گاس در تازهترین یادداشت بلند خود، تحلیلی درباره سیاستهای داخلی و خارجی ولیعهد سعودی برای نشریه معتبر فارن افرز منتشر کرده است. موسسه آینده پژوهی جهان اسلام در دو بخش، ترجمه این یادداشت را در اختیار خوانندگان محترم قرار میدهد. بخش اول این ترجمه را در زیر میخوانید:
زیاد پیش نمیآید که هتل «ریتز کارلتون» تبدیل به بازداشتگاه شود. اما نوامبر سال گذشته، وقتی بخش بزرگی از نخبگان سعودی به اتهام فساد بازداشت شدند، این هتل مجلل در ریاض به زندانی طلایی برای صدها شاهزاده، میلیاردر، و مقامات ارشد دولتی تبدیل شد. پشت سر این سرکوب، ولیعهد جوان محمد بن سلمان که قصد دارد زندگی اقتصادی و سیاسی این پادشاهی و حتی خود آل سعود را دوباره بسازد، قرار داشت.
محمد بن سلمان در 32 سالگی قدرتمندترین شخصیت در تاریخ معاصر سعودی است که دیگر اعضای خاندان حاکم را با حمایت کامل پدرش ملک سلمان، به حاشیه رانده است. اقتدار متمرکز او که نظام سعودی را تکان میدهد، انجام کارهای بزرگ را برای بن سلمان میسر میکند. اما او محدودیتهایی را هم که سیاست خارجی و داخلی سعودی را در میان بحرانهای خاورمیانه مدرن، محتاطانه، محافظهکار، و در نهایت موفقیتآمیز میکرد، حذف کرده است. هرچند اینکه آیا ولیعهد میتواند قمار خیلی خطرناکش، که برنارد هیکل (کارشناس خاورمیانه) آن را «انقلاب از بالا» میخواند، را تکمیل کند بی آنکه کشورش را بیثبات سازد و به هرج و مرج منطقه بیفزاید، یک سوال باز باقی مانده است.
عقل متعارف مبتنی بر این است که رژیم سعودی بر مبنای توافقی اجتماعی میان خانواده حاکم، ساختار مذهبی، و نخبگان اقتصادی قرار دارد. نظام سعودی توسط ثروت کافی ناشی از نفت روغنکاری میشود تا همچنین یک دولت رفاه واقعی را تامین مالی کند. اما این فقط نیمی از واقعیت است. در عرض چند دهه ثروت نفت، خاندان حاکم را از شریکانشان و شاهزادگان حاکم را از دیگر اعضای خاندان گسترده سعودی فراتر قرار داد. نخبگان مذهبی در حال حاضر بروکراتهای دولتی و نه شریکان برابر در حکمرانی هستند. جامعه تجاری هم شریک پایین دستی و بیشتر یک لابی است تا بازیگری مستقل. کمپین ولیعهد هم بازتعریف نقش ستونهای سنتی حمایت از رژیم را تشدید میکند در حالیکه به صورت خیلی غیر سلطنتی، برای افکار عمومی نابالغ سعودی جذاب است. تاکنون محمد بن سلمان ظاهرا در میان سعودیهای بسیاری محبوب بوده است (هرچند ارزیابی دقیق افکار عمومی در رژیمهای اقتدارگرا به سختی میسر میشود). مشکل این است که افکار عمومی بی ثبات است. منافع نهادی نخبگان، هر چقدر محافظهکار و خودخواه باشد، مبنای بسیار قابل اعتمادتری برای حکومت سلطنتی است.
جاهطلبانهترین هدف ولیعهد، که آن را در چشمانداز 2030 مشخص کرده، متنوع سازی اقتصاد سعودی و کاهش وابستگی آن به نفت است. کاهش قیمت نفت در سال 2014، او را قانع کرد که پادشاهی سعودی دیگر نمیتواند دولت رفاهی که از دهه 1970 پا برجا است را حمایت کند. او تاکنون یارانه خدمات رفاهی مثل آب و برق، که در گذشته عملا رایگان بود، را کاهش داده و 5 درصد مالیات ارزش افزوده بر بسیاری از معاملات تجاری اعمال کرده است. بخش خصوصی برای موفقیت این طرح نقشی کلیدی دارد. همین حالا، اکثریت کارکنان سعودی توسط دولت استخدام میشوند. چشمانداز 2030 از بخش خصوصی میخواهد که در اقتصاد بیشتر سرمایهگذاری کند و منبع اصلی استخدام شود. هدف از خصوصیسازی پنج درصد شرکت نفت سعودی به نام آرامکو، جمع آوری پول برای صندوق سرمایهگذاری عمومی دولت است که هم در داخل کشور، در بخش خصوصی بومی، و هم در خارج به عنوان صندوق سرمایهگذاری حکومتی، سرمایهگذاری کند.
همه این موارد گردهمآوری ریتز کارلتون را حتی سردرگرمکنندهتر میکند. چرا ولیعهد، ستونهای بخش خصوصی را بازداشت کرد- یعنی همان افرادی که به آنها برای عملیاتی شدن چشم انداز 2030 نیاز دارد؟ مقامات سعودی مدعی هستند که حمله عمومی علیه فساد در سطح عالی، وضعیت را عادلانهتر و متوازنتر کرده و سرمایهگذاری بیشتر را تشویق میکند. اما عدم شفافیت سرکوب و روشهای خودسرانه- بازداشت بدون اتهام عمومی، توافقات مالی که برای جرایم نامشخص مذاکره شد، و استفاده ادعایی از تاکتیکهای وحشیانه اجبارآمیز- میتواند کشور را در جهت متضاد پیش ببرد.
تاثیر بلند مدت گامبی ولیعهد به اینکه بن سلمان واقعا چگونه رهبری است، بستگی دارد. اگر او شبیه رئیس جمهور چین (شی جین پینگ) باشد، نه تنها از کمپین ضد فساد امتیاز سیاسی به دست میآورد بلکه واقعا اقتصاد را هم اصلاح میکند. در این صورت احتمالا، بخش خصوصی دوباره بازسازی و تصفیه شده، با انگیزههای حقیقی و سیاست دولتی صحیح، موتور رشد خواهد شد. از سوی دیگر اگر محمد بن سلمان بیشتر شبیه به رئیس جمهور روسیه (ولادیمیر پوتین) باشد، او به سادگی الیگارشهای قدیمی را با الیگارشهای جدید که خودش انتخاب کرده، جا به جا میکند. این مسیر قطعا باز است: دولت سعودی سهام قابل توجه در حداقل یک شرکت بزرگ، گروه سعودی بن لادن، را در ازای آزادی رئیس اجرایی آن به دست آورده، و احتمالا با مرکز پخش خاورمیانه هم همین کار را میکند. این رویکرد، قدرت ولیعهد را تقویت اما احتمالا اصلاح واقعی را تضعیف میکند.
بن سلمان احتمالا بیشتر شبیه هنری هشتم است. پادشاه انگلستان در مواجه با مخارج رو به افزایش ناشی از جنگهای خارجی و تثبیت حکومتش در داخل کشور، با نامیدن خود به عنوان رئیس کلیسای انگلستان، کنترل صومعهها و دیگر ساختارهای مذهبی را به دست گرفت. اما به جای اینکه این نهادها را به عنوان منبع دائمی درآمد حفظ کند، بیشتر آنها را صرف تزریق یکباره بودجه کرد. نشانههایی وجود دارد مبنی بر اینکه بن سلمان، فشارهای مالی مشابهی را احساس میکند. وال استریت ژورنال گزارش داده که ملک سلمان پیش از بازداشتهای نوامبر از تاجران برجسته خواسته بود که به خزانه دولت کمک کنند. حالا دولت حدود 500 میلیارد دلار در ذخائر خود دارد. اما برخی از طرحهای جاهطلبانهتر ولیعهد، مثل ساختن شهر مدرن آینده به نام «نئوم»، چندان اشتیاق تاجران سعودی را برنینگیخت. غارت تاجران، پول پروژههایی که مورد علاقه شخصی [ولیعهد] است را تامین میکند اما این تاکیتک فقط یکبار قابل استفاده است. اگر سرمایهگذاران خارجی و تاجران داخلی فکر کنند که همیشه در خطر بازداشت شدن یا توقیف اموار هستند، کمتر احتمال دارد که در داخل کشور سرمایهگذاری کنند.
حداقل، ولیعهد اینکه فساد در پادشاهی به چه معنا است را دوباره از نو تعریف کرده است. مشکل این است که ناظران، هم داخلی و هم خارجی، روشن نشدند که تعریف جدید چیست. [به هر حال] مسیری که ولیعهد بعد از سرکوب ریتز کارلتون پیش گرفت، آینده کشورش را تعیین میکند.
در جبهه اجتماعی [هم] ولیعهد تصمیمات جسورانهای اتخاذ کرده است. او در سپتامبر با اعلام اینکه زنان سعودی از ژوئن 2018 حق رانندگی دارند، با پر التهابترین مسئله اجتماعی سعودی دست و پنجه نرم کرد. این تصمیم مخالفت داخلی مختصری را به دنبال داشت. چنانچه سطح آموزش بالا رفته و بیشتر سعودیها زندگی در خارج از کشور را تجربه کردند، این ادعا که پادشاهی «آماده نبود» یا برای این تغییر «خیلی محافظهکار» بوده، دقیق نیست. و مخالفت برخی از روحانیون که رانندگی، جایگاه اخلاقی زنان سعودی را به خطر میاندازد، خندهدار بود با توجه به اینکه در غیر این صورت رانندگان مرد (یا در تاکسی یا در ماشینهای شخصی) که اعضای خانوادههایشان نبودند، برای زنان رانندگی میکردند. جامعه [سعودی] مدتها برای این تغییر آماده بود؛ [اما] رهبران سیاسی صرفا فاقد اراده سیاسی برای چکاندن ماشه بودند. ولیعهد این اراده سیاسی را به شدت دارد.
اینکه زنان رانندگی کنند، تغییرات گستردهای را برای کشور به ارمغان میآورد. زنان بیشتری میتوانند به نیروی کار بپیوندند. دیگر به صدها هزار کارگر خارجی که به عنوان راننده استخدام شده بودند، نیازی نیست. مردان دیگر ساعات پر حاصل خود را برای اینکه همسران، مادران و خواهران خود را به مطب دکتر یا دیگر جلسات ببرند، از دست نمیدهند. [البته] بیش از حد دست بالا گرفتن تاثیر این تصمیم سخت است.
ولیعهد علنا درباره «بازگشت به اینکه چگونه بودیم، به اسلام معتدل اهل مدارا که در برابر جهان باز است» صحبت کرده است. هرچند تفسیرش از تاریخ سعودی، مورد سوال است اما تعهدش به تغییر واقعی است. علاوه بر تصمیم برای اجازه رانندگی دادن به زنان، او اختیارات پلیس مذهبی را محدود و زندگی اجتماعی سعودی را باز کرده است. کنسرتهای موسیقی، تئاترها، شرکت زنان در استادیومهای فوتبال، و برگزاری رویدادهای اجتماعی عمومی، به «عادی»تر شدن کشور، حداقل برای سعودیهایی که خارج زندگی یا سفر کردند، کمک میکند. بدون تردید برخی در حلقههای مذهبی محافظهکارتر با تمام این کارها مخالف باشند ، و در مثالهای معدودی واکنش خشونتآمیز هم نشان دادند، همانطور که وقتی کشور تلوزیون و آموزش برای دختران را در دهه 1960 معرفی کرد. اما تاریخ نشان داده که این تغییرات به سرعت عادی میشود. زنان روحانیون جزو اولین کسانی خواهند بود که پشت فرمان مینشینند.
تمام این تغییرات اجتماعی، تصویر دقیقتری از رابطه میان ساختار مذهبی و خاندان حاکم میدهد. در نهایت نخبگان مذهبی، کارکنان دولت هستند که دستورات را از بالا میگیرند، نه بازیگران برابر با حق وتوی سیاستهای دولت. در طول تمام بحرانهای بزرگ در تاریخ معاصر سعودی، ساختار مذهبی از تصمیمات دولت (از جمله اعمال تغییرات اجتماعی در دهه 1960، بازپس گیری مسجد الحرام در مکه در 1979، دعوت از نیروهای خارجی برای ورود به کشور در طول جنگ خلیج [فارس] 91-1990، و نابودی عناصر بومی القاعده در سالهای اولیه این قرن) حمایت کرده است. نخبگان مذهبی ممکن است سیاستهای ولیعهد را دوست نداشته باشند اما علیه آنان [هم] دست به کاری نخواهند زد. مخالفت مذهبی با رژیمها از حلقههای رسمی خارجی، از گروههای رادیکال مثل القاعده یا داعش، و از پوپولیستهای اسلامگرا که خواستار تبعیت بیشتر از قوانین اسلامی و آزادی سیاسی بیشتر هستند، ناشی میشود. دولت سعودی توانسته این جنبشها را قرن گذشته سرکوب کند.