موسسه آینده پژوهی جهان اسلام
یکی از مهمترین ویژگیهای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا وجود تنش و اختلاف در میان کشورهای آن است. موضوعی که باعث گردیده علاوه بر خسارات مادی و معنوی، رشد و توسعه سیاسی این منطقه به تاخیر بیفتد. هرچند که نمیتوان نقش عوامل خارجی را در ظهور و تداوم اختلاف بین کشورهای منطقه را نادیده گرفت، با این حال بخش قابل توجهی از دلایل بروز تنش ناشی از عوامل داخلی است. نکته حائز اهیمت در موردکشورهای منطقه غرب آسیا وشمال آفریقا این است که آنها در عین داشتن ویژگیهای تاریخی و فرهنگی مشترک دارای بیشترین اختلاف هستند و ریشه این اختلافات تا حدی ناشی از عوامل اجتماعی -فرهنگی خاص منطقهای از جمله مذهب، ترکیب قومی-زبانی و اختلافات مرزی است. این یک تناقض عجیب در روابط کشورهای این منطقه است. روندی که باعث شده تصویری که امروز از غرب آسیا و شمال آفریقا در نظام بینالمللی و در ذهن افکار عمومی جهان وجود داشته باشد منطقهای با بیشترین اختلاف سیاسی و کمترین انسجام سیاسی باشد. حتی این امر باعث شده است برخی استدلال کنند که درگیری و اختلاف در غرب آسیا یک ویژگی تکراری در سیاست بین الملل است. استدلالی که خیلی هم دور از واقعیت نیست چرا که نه تنها در طی سالهای گذشته از دامنه اختلافات در میان کشورهای مذکور کاسته نشده بلکه اختلافات جدیدی نیز بروز کرده که حتی ماهیتی متفاوت از اختلافهای از قبل موجود دارند.
پیش بینی میشود که در سالهای آینده نیز شاهد اختلافات جدیدی در منطقه باشیم. چرا که به زعم بسیاری در در آینده تصمیم گیرندگان منطقهای باید با یک محیط ژئواستراتژیک شکل گرفته ناشی از تغییرات آب و هوایی، تنوع انرژی، جمعیت رو به رشد، شهرنشینی سریع، دیجیتالی شدن؛ عدم امنیت غذایی روبرو شوند. علاوه بر این رهبران منطقه در تعدادی از موارد با عدم اطمینان و بیثباتی مواجه خواهند شد برخی از این موارد را میتوانند مدیریت کنند، اما برخی دیگر به سادگی قابل مدیریت نیستند. از جمله آنها میتوان به مدیریت تغییرات آب و هوایی (که منطقه را سخت متضرر خواهد کرد)، ظهور احتمالی محلههای فقیرنشین بزرگ و تغییر جهانی به سمت اقتصادهای مبتنی بر فناوری پیشرفته اشاره کرد. در این شرایط به نظر میرسد که برای برونرفت از چالشهای موجود در منطقه و همچنین پیشگیری از پیامدهای اختلافات آتی درمنطقه غرب آسیا و شمال آفریقا یک بازنگری در رویکرد کشورهای منطقه به چالشها و فرصتهای موجود ضروری است. به عبارت دیگر غرب آسیا و شمال آفریقا به مجموعهای از اصلاحات نیاز دارد که ضمن ارائه راهکار برای حل و فصل اختلافات موجود بسترهای لازم را برای پیشگیری از اختلافات آتی نیز فراهم کند. یا در حداقلترین شرایط رقابتهای منطقهای موجود را به سمتی هدایت کند که ماهیت مسالمت آمیز داشته باشد. این به نوبه خود کمک کننده است چرا که به عنوان مثال اگر کشورهای منطقهای ترس کمتری از یکدیگر داشته باشند نسبت به همکاری با یکدیگر رغبت بیشتری نشان میدهند. اگر کشورهای منطقه بتواند ارزشها و هنجارهای مشترکی در بین خود تعریف کنند مدیریت اختلافات موجود کارایی بیشتری مییابد و در عین حال روند حفظ صلح و آرامش در منطقه تسهیل میشود.
به نظر میرسد اولین اقدامی که در این راستا کمک کننده باشد یک تجدید نظر در سیاست همسایگی از سوی کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا است. این موضوع از آن جهت حائز اهمیت است که همسایگی ذاتا مفهوم اخلاقی قدرتمندی دارد و حتی از توانایی اقناعی قابل توجهی نیز برخوردار است. اشاره به سایر کشورها به عنوان همسایگان و پذیرفتن آنها در سیاست همسایگی، نشان میدهد که این دولتها به نوعی برای یک رابطه خاص و در واقع یک رابطه ترجیحی قدم برمیدارند. از این رو، ایده همسایگی به یک حالت اخلاقی اشاره دارد. همسایگی به انجمنی گفته میشود که ضوابط؛ ارزشها و هنجارهایی را در بر دارد و عضویت در آن همراه با تعهدات و انتظارات رفتاری به عنوان مثال عمل متقابل در شرایط مختلف، است. از سوی دیگر همسایگی یک واقعیت غیر قابل انکار در روابط بین کشورها است. معمولا آغاز سیاست خارجی یک کشور با همسایگان است. در سطح تاریخی نیز روابط میان همسایگان از جمله قدیمیترین متغیرها در تاریخ روابط بینالملل است. و حتی عنوان شده است که همسایگی عامل اصلی در تعیین نتیجه جنگ و صلح است. همسایه بودن واقعیتی است که نمیتوان از آن چشم پوشید و اگر قرار است که کشورها برای مدت زمان طولانی درکنار یکدیگر زندگی کنند باید این واقعیت را بپذیرند. در مورد کشورهای منطقه غرب آسیا نیز همین موضوع صادق است. کشورهای این منطقه نمیتواند همجواری خود را با دیگر کشورها نادیده بگیرند و صرفا بر مبنای خواست و منافع خود عمل کنند بلکه آنها باید برای برون رفت از چالشهای موجود تغییراتی را در سیاست همسایگی خود ایجاد کنند. چیزی که اتحادیه اروپا از سال 2004 به بعد تلاش کرده است از طریق به کارگیری سیاست همسایگی به آن دست یابد. کشورهای اتحادیه اروپا در راستای برقرای ثبات و امنیت در این قاره مجموعهای از اصول و هنجار را مشخص کرده اند که کشورهای عضو که با همدیگر همسایه هستند باید از آن پیروی کنند. با توجه به این اصول کشورهای اروپایی خود را به عنوان دوست تلقی میکنند تا کشور ثالث.
در مورد کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا انتطار این نیست که آنها همانند کشورهایی اروپایی درصدد ایجاد یک اتحادیه مشترک باشند (هرچند که میتواند یک ایده مطلوب باشد) بلکه انتظار میرود از ایده شکل گرفته در اروپا و تجربههای آن استفاده کنند. دلایل قابل تاملی هم در مورد حرکت کشورهای منطقه به این سمت وجود دارد. اولا سیاست همسایگی اروپا برای رفع نگرانی و چالشهای امنیتی بوده، چیزی که مصداق عینی زیادی در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا دارد. بنابراین برای رفع این نگرانیها کشورهای منطقه باید اصولی را در سیاست همسایگی خود قراردهند که در راستای تقویت بنیانهای عوامل ثبات ساز در منطقه باشد و یا در حداقلترین شرایط اختلافات از قبل موجود را تشدید نکرده و زمینه شکلگیری تنش جدید در منطقه را فراهم نکند. مهمترین ویژگی منطقه بیثبات بودن آن است درحالی که اجرای یک استراتژی منطقهای مشخص و منسجم از طریق سیاست همسایگی میتواند راهی برای کنترل منسجم چالشهای ارائه شده توسط عوامل بی ثبات کننده در منطقه باشد. ثانیا یک سیاست همسایگی خوب از طریق ایجاد یک جبهه مشترک در مورد مسائل دیپلماتیک و مسائل امنیتی، انعطاف پذیری بیشتری به کشورهای منطقه میدهد. این انعطاف پذیری به کشورها اجازه میدهد تا ظرفیت بیشتری برای حل و فصل اختلافات داشته باشند. یک سیاست همسایگی خوب بین کشورهای منطقه این توانایی را دارد که بازی برد- باخت را به یک بازی برد- برد تبدیل کند. ثالثا سیاست همسایگی علاوه براینکه کشورهای منطقه را قادر میسازد تا چالشهای سیاسی- اقتصادی را مدیریت کنند این امکان را به آنها میدهد که در جهت توسعه اقتصادی گام بردارند. منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا امروز بیش از هر زمان دیگری به تقویت اتحاد و همبستگی نیاز دارد چرا که علاوه بر پیامدهای ناشی از رکود اقتصادی و کم شدن ارزش منابع طبیعی از جمله نقت و گاز منطقه با پدیدهای جهانی به نام بیماری همهگیر کووید 19 مواجه است که لازمه مقابله با آن همکاری روز افزون کشورهای منطقه در جهت مقابله با آن و آماده سازی ساختارهای منطقهای برای جهان پس از کرونا است.
دستیابی به این اهداف نیازمند این است که کشورهای منطقه سازوکارهایی را برای مدیرت چالشهای منطقهای در نظر بگیرند. لازمه غلبه برتهدیدهای امنیتی در منطقه افزایش گفت وگو بین کشورهای منطقه است (هر چند که تهدید از دید کشورهای مختلف معنای مختلف دارد که این مورد نیز باید در سیاست همسایگی مورد بحث قرار بگیرد) بنابراین در نگرش جدید کشورهای منطقه به سیاستهای همسایگی، گفت و گو تعامل با همسایگان باید بیش از گذشته مورد توجه قرار گیرد. برای مثال سران کشورهای منطقه میتوانند سالی چند بار برای بحث در مورد راههای اصلی افزایش امنیت منطقه و توسعه یک محیط صلح مدارتر، ملاقات کنند. حتی هر شش یکبار وزرای دفاع و هیئتهای نظامی همه کشورهای شریک میتوانند اهداف مشخصی را برای توانمندسازی منطقه در برابر تهدیدهای امنیتی و بالا بردن درجه امنیت و پاسخ به تهدیدهای بینالمللی و منطقهای تعیین کنند. این در مورد همکاریهای سیاسی و اقتصادی نیز صدق میکند. سران کشورها باید چندبار در سال ملاقات داشته باشند تا بتوانند در مورد موضوعات منطقهای و بین المللی موضع مشترک بگیرند. چنین جلساتی باید فرصتی برای بحث در مورد اختلاف نظر در مورد مسائل منطقهای و جهانی باشد. در بخش اقتصادی علاوه بر بخش دولتی بخش خصوصی کشورهای منطقه نیز باید فعالیت داشته باشند. و در نهایت اینکه از عنصر مذهب نباید در سیاست همسایگی کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا غافل شد. اسلام با عنوان دین تساهل و مدارا این ظرفیت و توانایی را دارد که کشورهای منطقه از طریق تمسک به آن میتوانند در جهت گسترش روابط خود از آن استفاده کنند.